افصح المتکلمین...


در راستای این پست، میخوام امروز براتون از نوآوری دیگه ای در زمینه صرف و نحو زبان عربی پرده برداری کنم:

گویا یه خانومه تو کربلا اومده بوده صف نماز مهر تربت پخش میکرده، حالا نمیدونم نذری چیزی داشته، حاجت گرفته بوده یا هر چی الله اعلم! از قضا یه دونه هم به مامان ما میده و مامان دیده تبرکه و اینا تمام دانسته های عربیش رو از سالهای تحصیلش ریخته رو هم گفته: واحد اُمّاه!!! که یعنی مثلا یکی هم بده برای مادرم! بعد خانومه این سطح از تسلط رو دیده شگفت زده شده -!- ببینید بدبخت با چه فجایایی روبرو شده بوده که اینو سرمه چشماش کرده! خلاصه خوشحال و خندان یه دونه دیگه به مامان داده و بعد با خودش فکر کرده حالا که مامان ما به زبان عربی مسلطه-!!!- گامی در جهت  تحکیم روابط دو کشور دوست و همسایه ایران و عراق بردارم، گفته مِن ایران؟! مامان ما هم انگار که هفت جد و آبادش عرب باشه و آب فرات خورده باشن گفته نععععم! (با همین غلظت حرف عین)  دوباره به همین اکتفا نکرده خانومه، گفته: تبریز؟ تهران؟ مشهد ؟ که یعنی از کدوم شهری؟ حالا من نمیدونم چه فرقی میکرده براش، این بار افصح المتکلمین، ابلغ المتاخرین، املح البلغا، اشهر الفصحا، شیر بیشه سخن (مامانم رو عرض میکنم) لب یه سخن گشوده و فرموده اند: لاااا... مِن کاشان، مدینه الـگـلاب و به واقع با یک ضربه کاری طرف رو ناک اوت کرده طوری که فلک زده بعد از چند بار ریست پیاپی مویه کنان تحکیم روابط رو بیخیال شده و سر به بیابان های کالاهاری گذاشته! :|||||||

در فرازی دیگر از شاهکار های صرف و نحو

مامان رفته پارچه فروشی برای سیدجان سوغاتی بخره میخواسته به فروشنده بگه که خداوکیلی پول خوب میگیری یه چیز آشغالی نندازی به ما (یارو مثه اینکه فارسی بلد بوده دست و پا شکسته) بهش گفته برای دامادم که سیده میخوام! اومده غیرت دینی طرف رو به جوش بیاره مثلا!

حتما میدونید که در زبان عربی به هر آقایی میگن سید! بعد هی مامان تلاش میکرده که بهش بفهمونه سید صرفا به همون معنایی که اون فکر میکنه نیست در زبان فارسی هی یارو میگفته نعم نعم سید سید! فکر میکرده مامان تاکید میکنه که مردونه باشه زنونه نباشه پارچه!!! دوباره از مامان تاکید که سید اون میگفته بابا فهمیدم مردونه میخوای دیگه بعد پیش خودش حتما فکر میکرده که خب داماد آدم لزوما باید مرد باشه، زن که نیست قاعدتا! چرا هی این گیر داده که سید سید! القصه بعد از اینکه مامان ما چزونده بالاخره فهمیده و پارچه رو نشونش داده و گفته: کُلّ مارک! ( شاهدان عینی میگن گویا یه دست از سر ما بردار ِ خاصی توی چهره اش بوده طفلک:دی)


  • مهر2خت
زیارتشون قبول باشه  . عالی بودD:
انشاءالله قبول حق
+ممنون عالی خوندی:)
رسیدنشون بخیر باشه، چشمتون نیز روشن :)
بسیار بسیار خوب بود، خندیدیم. :)  
مرسی عزیزم:*
خوشحالم که خندیدی آرزو:)
:)))))))))

:دی
:))
تلاش مادرت قابل ستایشه :دی
از چه بابت؟
تحکیم روابط یا سیدجان!؟:دی
شنبه ۶ خرداد ۹۶ , ۱۴:۱۴ یــاسـᓄـךּ ●‿●
:)
:دی
شنبه ۶ خرداد ۹۶ , ۱۹:۰۳ مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
=)
برای صرف و نحو هم کتاب دارن؟
نه هنوز با ناشر صحبت نکردیم
کتابش اومد بیرون خبرت میدم:دی
لطفا مادر رو مسخره نفرمایید !

http://blackocean.blog.ir/1396/03/18/%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%AF%D9%87
نفرمودم شوخی کردم:دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan