شیر بخور، شیر بخور یا مروری بر آثار ابوالتلخیص...!



گفتم شاید بد نباشه یه بهانه بزرگداشت استاد شهریار و روز شعر و ادب پارسی یادی بکنیم از گمنامان با استعداد این عرصه 

قضیه از اون جا شروع شد که از بدِ روزگار یه گوشه از دندون عصب کشی شده ما بشکست و ما ناگزیر از پی درمان وی به مطب اطبا سرازیر...آخ کمرم! -یاد قیمت های نجومی عزیزان افتادم یه لحظه :دی-

دنبال یه آدم باتجربه و با انصاف از این سر شهر تا اون سر شهر تا بالاخره یافتیم آن درّ گران! 
القصه این آقای دکتر ضمن اشتغال به شغل شریف و ثمینِ-!- دندانپزشکی، روان شناس بود و عضو انجمن هیپنوتیزم ایران!
حالا بگذریم که از همون روز اول که فهمید فوبیای دندون پزشکی و اون بوی خاصی که تو مطب همه دندون پزشکا میاد و ترس از اون مته قیژ قیژو و .... دارم، رفت رو مخ ما و ضمن کار در باب این مسائل ما رو روان کاوی میفرمودند همزمان و اینا، در این مجال نمیگنجه، یه روز برگشت به ما گفت خب میبینم که شیر هم نمیخوری بحمدلله! گفتیم نعععع!
گفت خسته نباشی! همچین با افتخار میگه نعععع، انگار آمریکا رو مشترکا با کریستف کلمپ کشف کرده! خب چرا نمیخوری؟! تو الان، تو این سن اول نیازت به کلسیمه و پس فردا میخوای مادر بشی و از این صوبتا گفتم شیر شرکتی که پالم داره و وایتکس! شیر کیلویی هم بوی بز میده به واقع! رفت تو فاز روانشناسی که اینا تلقینه و نمیدونم شیر سرد بخور بو نمیده و با هل بخور بوش حس نشه و .... در همین اثنا سید جان که جهت قوت قلب ما در صحنه حضور بهم رسانیده بود سر درد دلش باز شد که آقای دکتر سخن ار زبان ما میگویی و هر چی میگم شیر بخور به خرجش نمیره نه با زبون خوش نه با توپ و تَشَر، آقا هنوز این کلمه تشر در دهان مبارک سید جان منعقد نشده باز روانشناس درون دکتره برآشفت که جانِ برادر اشکال از همین جاست اگه شما هر روز نوازشش کنی و شعر براش بخونی و با محبت بهش بگی شیر بخوره اینم دیگه گوش به حرف میده! بیچاره سید جان سیامک انصاری طور زل زد به دوربین و همون جا در افق محو گشت!
دردسرتون ندم؛ همون روز سیدجان، با اعتراف به اینکه از این مغز مهندسی غیر از مدار و منبع تغذیه و  PLC و تهِ  تهش یه توانا بود هر که دانا بود چیزی در نمیاد که در این برهه حساس کنونی -!- به کار بیاد، مسئولیت خطیر  پیدا کردن شعر مذکور رو به من سپرد تا ایشان از بر کرده و صبح به صبح محض تناول شیر برایمان بخوانند! 

آقا از فرداش ما گشتیم و گشتیم تا از انبوه اشعار شاعران شکّر سخن  و شیرین گفتار یکی رو -جناب علیرضا خان بدیع حفظهم الله!- پیدا کردیم که دست از سر معشوق چشم و ابرو مشکی برداشت بالاخره! شاد و خرامان اومدیم رو به سیدجان که جانا آنکه یافت می نشود رو اورکا اورکا...! اصن غزل نیست که، اصل جنسه جانِ شما:

 دو چشمِ میشی تو گرچه رام و آرامند / اگر اراده کنی شیر و شاه در دامند

 تویی که میگذری این کجاوه یا خورشید؟/ که مرد و زن همه از صبح زود بر بامند

بهار آمده و گونه های صورتی ات / شکوفه بار تر از کشتزار بادامند

 و...حافظا

 قرار بر این شد از فردا صبح زود که میخوان برن سر کار این چند بیت رو برای ما قرائت بفرمایند
 فکر میکنید چی شد؟!
کل غزل رو حفظ کرد؟ خیر
همون سه بیت رو؟    خیر
دو بیتش رو؟            خیر
فقط بیت اول؟          خیر
قرائت ایشان در:
روز اول: دو چشمون میشیِ تو / شیر بخور، شیر بخور
روز دوم: میشی چشم /شیر بخور، شیر بخور
و بالاخره روز سوم در شاهکار بی بدیلی در عرصه تلخیص اشعار و متون ادبی تنها به آهنگین خواندن جمله شیر بخور، شیر بخور بسنده نمودند!
و خب این روند تا کنون ادامه داره...!
دیگه منم دیدم بنده خدا سیدجان، داره ار جون و دل مایه میذاره، روزی به لیوان محض خاطر روحیه لطیف و طبع نازکِ شعر از بر کُنِش میخورم! 
  • مهر2خت
بهله غیر از اون اوایل خیلی الان داری گوووووووش به حرف می دی....
:دی
یه شعر برنامه کودکی هم هست، حفظ کردنش راحته؛ شیر بخور همیشه، یه شیشه دو شیشه! :/ :))
:)))))))
سپاس از همکاریتون
:))) مهردخت
خب شیر بخور دختر جان
چشم:دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan