گوشواره





یک شب گیر داد منو ببر هیات . گفتم فردا شب پا می کوبید که امشب حتما امشب ..مادرش گفت : ببرش گفتم شب سه ساله ست ...دق میکنه ... گفت فدا سر دختر حسین ... موهاشو شونه کرد چادر عربی شو سرش کرد و رفتیم ... توی روضه فقط سکوت کرد... ضبط میکرد انگار ... شام دادن ...نخورد... نشستیم تو ماشین ... کشدار گفت بابا ... گفتم عمر بابا ... گفت یه چی بکم ناراحت نمیشی ؟ گفتم دخترا اصلا بلد نیستن باباشون رو ناراحت کنن خدا تو دلشون نذاشته ... گفت بگو جون مامان ... گفتم جون مامان ... من و من کرد آخه... گفتم بگو ... بغضش ترکید ...تو هق هق صدا پر داد که : من امام حسینو بیشتر از تو داست دارم منو ببخش... دستام از دور فرمون لاله شد دور سرش زدم بغل من اشک اون اشک هیچی نگفتیم ... رسیدیم خونه... خوابید ... فرداش مادرش تو واتساپ عکس یه پیاله فرستاد که توش پر از گوشواره هلو کیتی و بدل و پلاستیکی و استیل بود ... زدم: این چیه خاتون ... زنگ زد : بینی بالا کشید که دخترت منو کشته امروز روضه خوند جیگرم خال زده گفتم بگو جان به لب شدم ... گفت: از صب اینا رو آورده که دختر امام حسین گوشواره هاشو کندن بردن من گوشواره هامو نمی خوام بده بابا بفروشه برای هیات ... باران ما از گوشواره متنفره ...

  • مهر2خت
يكشنبه ۷ آبان ۹۶ , ۲۲:۲۷ سایت تفریحی چفچفک

اگر تمایل داریدبا وبلاگ خوبتان تبادل لینک انجام میدم..

منتظر جوابتون هستم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan