یا وجیه عند الله...



چگونه باور کنم

تو که در آن سحرگاه رستگاری

حتی سفارش مرغابیان خانه را به دخترت کردی

فردای محشر  شیعیانت را

هر چند گناهکار...

فراموش کنی!؟
  • مهر2خت

فعلا موندگار شدیم با همه سختی هاش...

عرضم به حضور انورتون که ما مشغول وبچرخی بودیم که یهو از اتاق فرمان اشاره کردند که گویا بلاگفا بالاخره راه اندازی شدهelectric smiley و ما به قول قدیمیا جَلدی پریدیم اونجادیدیم که نصف پستامون رفته...

راستش با اینکه خیلی سخت بود مهاجرت اما حالا که از اون جا دل کندیم دیدیم  بهتره همین جا بمونیم!dont no smiley

این شد که همین جا موندگار شدیم...

 

 

  • مهر2خت

از سری خلاقیت های ماه رمضانی


پی نوشت: این عکسه چرا justify نمیشه؟! &(>_<)&

  • مهر2خت

کوچ...

از خیلی وقت پیش ها از این که آدم وابسته ای بودم احساس بدی داشتم
همیشه خودم را بابتش سرزنش میکردم
از اینکه بیش از حد معمول به اشخاص و یا بعضی وسایلم وابسته ام احساس ضعف میکردم

نمیدانم چرا؟! شاید ریشه وابستگی ام بر میگردد به خاطره باز بودنم و دوست دارم چیزهایی که برایم یادآور خاطرات خوش است را با چنگ و دندان حفظ کنم اما اغلب چیزهایی را که دوستشان داشته ام و وابسته شان بوده ام از دست داده ام! نمیدانم چقدر تقدیر و یا شرایط محیطی و غیر محیطی مقصر است اما از دستشان داده ام

آدمهایی که روزی حتی تصور زندگی بدون آنها برایم سخت، رعب انگیز بود و الان سالهاست ندارمشان...

و یا اشیا و چیزهایی که هر زوز بهشان سر میزدم و با عشق نگاهشان میکردم و الان معلوم نیس کدام کنج این دنیای پهناور خاک میخورند و یا اصلا کن فیکون شده اند...

نمیدانم چرا دنیا با من سرناسازگاری دارد!

خیلی ها منظورم خیلی از بچه های وبلاگ نویس بارها و بارها وبلاگشان  را حذف کرده و به طور کلی نابودش کرده اند و از نو شروع کرده اند اما من حتی سمت این option هم نرفته ام خیلی ها هر چند وقت یکبار آرشیوشان را خانه تکانی میکنند و خیلی از پست هایشان را به راحتی delete  میکنند اما من نمیتوانم...

اصلا من همه شان را دوست دارم هرکدام، خوب یا بد، یادآور آن لحظه و حالی بوده که داشتم با وسواس، کلمه به کلمه تایپ میکردم و با سخت گیری برایشان smile انتخاب میکردم!

اما الان تقریبا یکی دو ماهی میشود که بلاگفا دچار مشکل شده و تمام کاربرانش را ناامید کرده

باز هم برخی از همان ابتدا مهاجرت کردند و برخی مثل من به خاطر وبلاگشان، که دوستش داشتند و شاهد فد کشیدنش بودند تا لحظه آخر صبر کردند و با اکراه فراوان پا به منزل جدید گذاشتند به امید اینکه شاید روزی "بیان" بتواند نوشته هایشان را منتقل کند.

فکر کردم حالا که این توفیق اجباری نصیبم شده بد نیست کمی تغییر و تحول هم چاشنی کار شود اما کلیات همان است که بود...

بهرحال الان حس کسی را دارم که در جزیره ای ناشناخته پا گذاشته و هنور گیج و منگ است. طول میکشد تا موقعیتم را بازیابی کنم

صبوری کنید لطفا

 

   

 

 

  • مهر2خت
Designed By Erfan Powered by Bayan