بیا تو بغلم، ولنتاین...!*


سلامdoc who smiley

اصولا من از اون دسته آدمایی نیستم که  فرهنگ ها و رسوم وارداتی رو بدون استثنا تماما نفی میکنند! و کلهم اجمعین برخورد متحجرانه و کاملا غیر قابل انعطاف دارند!

من میگم بابا...اصن چه معنی میده که این قدر آغوش فرهنگ ما باز باشه؟! ها!؟ هر چیزی رو فکر نکرده و تحقیق نکرده از دور افتاده ترین دهات های اروپا و امریکا "زارت!" بپذیریم؟! در حالی که خودشون اصن محل _بوووووووووووووووق_  هم بهش نمیذارن!!!

درحالی که اونا به سنت های کاملا مثبت و قشنگ ما شدیدا واکنش نشون میدن! و حتی چند سال پیش که google لوگوی نوروز رو طراحی کرد واسه ماه فروردین ما و march خودشون با حجمه شدیدی روبرو شد که آخرشم مجبور شد برش داره!delete 2 smiley

یکی از مسائلی که به خصوص این چند سال اخیر به طور ویژه ای مورد توجه ملت، اعم از پیر و جوون و کوچیک و بزرگ، قرار گرفته، مسئله ولنتاینه! که مثلا این روز رو روز عشق می نامند و ما هم طبق معمول آغوش مهربان و فراااااااااااخمون رو به طرز عجیب و شگفت آوری واسش باز کردیم! به ضرث قاطع _در حالت کاملا خوشبینانه_میتونم بگم شاید زیر 10 % رفته باشن و راجع بهش تحقیق کرده باشنکه آقا اصن این از کجا اومده و ریشه اش چی بوده و از این صوبتا! ولی خوب بلدن اس ام اس هایی که واسشون اومده رو به صفر تا 100ـه شماره هایی که توی گوشیشون Save کردن Forward کنن! و بشن کاسه داغتر از آش! حال اون که خودشون اصن جدی نمیگیرنش!

تازه موضوعش به این شکل نبوده که الان هست! کل قضیه نشات گرفته میشه از یه سری خرافه که آدم واقعا خوش خجالت میکشه، بهش باور داشته باشه! ولی با هوشمندی تمام یه ذره چشم و ابروی قضیه رو درست کردن و شاخ و برگش دادن و به شکل کاملا شیک و شکیلی در بسته بندی "روز عشق" _که هفت قرآن به میون هیـــــــــــــچ نکته منفی و خلاف اخلاقی نداره و کامــــــــــــــــلا!!! زیبا و پسنده و عاشقانه اسcupid smiley!!_-قالب کردن به ما!

و متاسفانه یه عده هم با تبلیغات سر سام آور !!! که از در و دیوار و پنجره و ایمیل و کامنت و اصولا هر روزنه ای به ابعاد 1*1*1 سانتی متر مکعب میکنن تو چشم و گوش و مخ آدم، سود میبرن در حد جام جهانی! و چه میدونم عروسک و عطر و کلا هر جنس بُنجُلی که تو انبار دارن میفروشن به یه مشت آدم از همه جا بی خبر مث من و شما! که حالا مثلا این رنگش فلانه ، یعنی عاااااااااااااااااشقتم! این گندش (وقتی بنجل باشه به جای رایحه، گند میده دیگه! ) آدم رو یاد دوتا قلب میندازه که که از 800 جهت به هم وصلن و همه چی گل و بلبل و صفا، سیتی، منگوله!

اون وقت منم بشینم اینجا با این حالم! حرص بخورم که چقدر بعضیا ساده ان!


+ علی رغم سیاست کلی خودم در باب جواب دادن به اس ام اس ها بدون فوت وقت حتی در صورتی که یک کلمه باشه، هر گونه اس ام اسی با این مضمون واسم میاد هرسال، جواب نمیدم!

 +یه کم به داشته های خوبمون بشتر بها بدیم!

+ اینا حرفا تو دلم مونده بود نمیگفتم غم باد میشد!



*این پست باز نشر بود از وبلاگ قبلیم

  • مهر2خت

فسقلی ها: این قسمت فسقلی و مامانی



فسقل خان ثانی: مامانی جوجه شو...

مامانی(مامان بنده با نیم قرن تجربه): جیک جیک جیک o_chick36.gif

+ حالا دُربه (گربه) شو...

- میو میو میو 74.gif

+ گاو شو...-!!!- 

- ما ما ما20.gif (ببینید مادربزرگ بودن چقدر سخته!)

+ مرغه چی میده (میگه :دی)...

- (مامان دیگه خنده اش گرفته!) قد قد قد075.gif

+ خب مامانی حالا خر شو -!!!- (کار به جای باریک کشیده میشود! :دی)

(وجدانا با نیم قرن تجربه دیگه مامان تو کتش نمیره خر بشه! حتی برای نوه!!! لازم به ذکر است که تا همین مرحله هم دووم آورده خیلیه! نوه اس دیگه! حالا ما اگه بودیم توی همون مرحله جوجه و گربه نصفمون کرده بود! :دی )

-بلد نیستم مامانی

+ چرا؟! خب من یادت میدم بگو عر عر عر -!!!-

- :| :|‌ :| (اصن مامان در افق محو شد! :دی)


عکس نوشت: اولین باری که بادکنکش رو نترکونده رفت! :دی

پی نوشت: توی یک خواب زمستونی بیست روزی بودم حالا اومدم و 40 تا ستاره روشن و دوتا رادیوبلاگ گوش نداده، کم کم دارم میخونمتون...

  • مهر2خت

انتقام!


تا حالا جوش مجلسی رو ضایع کردید؟!

از قضا این جمعه ما دعوت شدیم یه مهمونی و خب در همین اثنی طبق رسم دیرینه، دو عدد جوش شیک و مجلسی هم روی صورت ما رخ نمودند و به نوعی اعلام حضور فرمودند که آسوده باش که ما حواسمون هست خلاصه! 

آقا زد و مهمونی کنسل شد و این دو عزیز ضایع گشتند و بدین سان بنده به نمایندگی از تمامی بانوان -نمیدونم آقایون هم جوش مجلسی میزنن یا نه ؟!- یک نیمچه انتقامی از این بد سگالان و زشت سیرتان گرفتم، باشد که آبی باشد بر آتش دل جوش رویان آزرده خاطر!


  • مهر2خت

حتی تصور آمدنت هم زیباست...






عکس نوشت1 : نرگس های توی باغچه که سه سالی بود ما رو منتظر گل دادنش گذاشته بود...
عکس نوشت2
: این جوری هم بلد بودیم کادر بندی کنیم، ولی گفتیم اون نارنگی گلابی نما هم پیدا باشه اون پشت طفلک! :دی

  • مهر2خت

مرا ببر خسته خانه!



عرضم به حضور انورتان که دوش شیخنا و مرادنا مهردخت بانو پس از چندی پیکار بی فرجام با بیماری مهلکش -!!!- سرماخوردگی ویروسی شدید در حالی که چیزی از انبوه کلنکس های منزل ابوی اش باقی نماندی و پوست نواحی مرکزی صورتش دچار استهلاک هشتاد درصدی شدی، عاقبت تسلیم چرخ گردون روزگار گشتی و .... 

جان به جان آفرین تسلیم نمود؟؟!!

 خیر! (کجا به این زودی؟! من در عنفوان جوانی هزار امید و آرزو دارم اصن من هیچی سید جان چی؟! مرارت ها کشیده تا منو یافته ! والا!)  داشتم می گفتم عاقبت تسلیم چرخ گردون گشتی و رو به مریدان (در این صحنه مریدان به شوی مهربان و خانواده گرامی اش اطلاق میگردد) ناله کردندی که: مرا ببر خسته خانه!

شوی وقت را نکشتی و بانو را جَلدی بر مرکب نشاندی و نزد طبیب بردی و طبیب(ـه)  هم نامردی نکردندی چهار عدد انژکیسیون ناقابل پیشکش نشیمنگاه وی نمودی که تاکنون دو دستگاهش را استعمال نمودی و به واقع نابود گشتی و در همان خسته خانه گنجشکان حول سرش چرخیدندی و افقی گشتی و فی الحال از وهم آن دوی باقیمانده با خاک یکسان گردیدی و سپس سیدجان با متد سونا درمانی* خود وی را تا صبح آبپز نمودی و نامبرده هم اکنون از حالت افقی به زاویه 70 درجه تغییر حالت داده و رو به بهبودیست...(البت نقش کمپوت بالاخص ار نوع آناناس در تسریع بهبودی اثبات شده اس، صرفا جهت اطلاع گفتم منظور خاصی نداشتم!!!)

 

*متدی -برای من گرمایی- به شدت زجر آور و دهشتناک و مزخرف و متاسفانه بسیار موثر که طی آن سرما خورده بخت برگشته با کلاه و ژاکت و پالتو در زیر حداقل دو پتوی چاق و چله به واقع مدفون گشته تا به حد مرگ عرق کند و خوب-!!!- شود!
 **عنوان، یکی از حکایت های کتاب قمر در عقرب نوشته شرمین نادری


سیدجان نوشت: الان زنگ نزنی دعوا کنی ها من کنار بخاری دارم پست منتشر میکنم!

  • مهر2خت

خدا کند که نماند کسی به انتظار عزیزی



موضوع مربوط میشه به مشکل ذاتی ام در ابراز همدردی
هر چه غم عمیق تر زبانم لال تر...
طوری که زبان در دهانم نمیچرخد که بگویم "تسلیت میگم" یا "خدا صبرت بده" و یا هر جمله تسکین دهنده دیگری!
به جایش چشم میدوزم به چشم هایش و برای غمی که روی دلش سنگینی میکند اشک میریزم...بغلش میکنم و اجازه میدهم بغضش را در آغوشم خالی کند و من هم...اما دریغ از یک کلمه حرف!
دلم میخواهد بروم و تمام همسران و مادرانی که نزدیک به دو روز است توی این سرما چشم دوخته اند به آن خرابه تا بلکه معجزه ای شود و عزیزشان را زنده پیدا کنند را بغل کنم و برای آتش دلشان اشک بریزم...
دم به دم اخبار را چک میکنم و اشک میریزم طوری که سیدجان برای اولین بار توی این یکسال و اندی بیرحمانه از حق شرعی اش استفاده میکند و میگوید:" به عنوان شوهرت راضی نیستم توی این چند روز بری توی اینستاگرام و تلگرام و فیلم و عکس ها رو نگاه کنی"
نمیداند ذهنم مدام حول زنی میچرخد که دیشب بدون حضور فرزندش،همسرش و یا پدرش، بدون دیدن لبخندش و بدون شب بخیر گفتنش سرش را گذاشته روی بالش که فکر نمیکنم گذاشته باشد حتی! 
خدایا...
  • مهر2خت
Designed By Erfan Powered by Bayan