خواب های دنباله دار...

جاتون خالی یعنی جای دشمنتون خالی سر صبحی خواب میدم از خواب بیدار شدم -دقت کنید قابلیت تصویر در تصویر دارم بنده- دیدم یهو یه سوکسه نا به کار زوزه کشان از بغلم رد شد -زوزه مال سوکسه نبود ها به خاطر سرعتش زوزه کشان بود گفتم نگید مگه گرگه! که الحق گرگ بود خوشحال تر بودم به همین برکت!- آره میگفتم رد شد و من از همون جا گفتم ماماااااااان بیا... گفت بعله...گفتم بدووووو....گفت باشه الان....دوباره گفتم مامان بیا دیگه دوباره گفت الان میام :|

این قدر خوشم نمیاد یکی رو صدا کنی هی بگه الان الان و نیاد اه...:| در همین اثنی هی سوکسه ویراژ میداد اینور و اونور و من با نگاه دنبالش میکردم حتما میدونید که طبق اصل نانوشته ای پیدا شدن سوکس مهم نیست بلکه گم شدنش مهم وبغرنجه! و رفت زیر پتوم...:(((( حالا این وسط داشتم فکر میکردم که این دیگه واسه  من پتو نمیشه و باید آهک و اسید ریخت روش و در عمق 100متری دفنش کرد که با یه ضربه کاری به درک واصلش کردم و سید جان اون وسط خوابیده بود  همون جوری چشماش بسته بی خیال گفت دو تا هم اینجاس...! -ای خدا یعنی این بشر تو خوابم نسبت به برخی مسائل خونسرده:))) - آقا چشمتون روز بد نبینه دو تا دیگه از یمین و یسار حمله کردن که دیگه شرح جانفشانی ها و رشادت های من در این مجال نمیگنجه و... الان یه ساعته بیدار شدم میرم پتو بندازم رو سرم یاد سوکسه میفتم، موهایم به گوشم میخوره یاد سوکسه میرفتم، نگاه به اینور میکنم یاد سوکسه میفتم نگاه اونور میکنم... اصن یه وضعی!!! bed bug smileyهر چیز سیاهی در ابعاد 7cm میبینم...:(((( گفتم بیام بنویسم ذهنیاتم رو تو ذهنیات شما بریزم بلکه خالی بشه بتونم بخوابم...!

 پی نوشت1: آقا اصن یکی بیاد قابلیت خواب دیدن رو از ما بگیره به همین وقت و ساعت اگه ناراضی باشم! یعنی به جرات میتونم ادعا کنم که پدر خواب های چرت و پ... -نه خدایی دقت که میکنم میبینم قابلیت پدر شدن ندارم! :دی - مادر خواب های چرت و پرتم -  تازه خواب امروز رو در بدبینانه ترین حالت در رده خوابهای متوسط رو به خوب!!! طبقه بندی میکنم ببینید کابوس هام چیه دیگه!

پی نوشت2: یه بار خواستم واسه یکی تعریف کنم داشتم میگفتم که موسیقی متنش موسیقی متن فیلم other بود و افکت نوریش یه تاریکی مبهم و... اینا توی تیتراژ ابتداییش بودم که گفت جون مادرت نگو دیگه شب خواب بد میبینم!

پی نوشت3: به درجه ای در کابوس نائل شدم که وقتی به سیدجان میگم امروز خواب دیدم که... میگه یا حضرت عباااااااس دیگه چی خواب دیدی!

پی نوشت4: تازه اگه نمیدونید بدونید خوابهام رده بندی صدقه ای هم دارن، یعنی صبح به سیدجان میگم -بسته به شدت بد بودنش- صدقه بذاره کنار دیگه خودش میدونه خواب صدی، دویستی، پونصدی، هزاری حتی! دیگه آشنا شده طفلک میگه اوه اوه خواب هزاری دیدی!؟ -یعنی این قدر وحشتناک بوده؟!

پی نوشت5: به دلیل قرار داشتن در ماه مبارک رمضان و تلطیف روحیه روزه دارن برخلاف روال معمول از گذاشتن تصویر معذوریم!


 خب دیگه کافیه...برین به زندگیتون برسید... مقصود حاصل شد

  • مهر2خت

ورژن آپدیت شده شیطان...


از دامهای شیطان همانا Wi-Fi بدون رمز در مراسم احیاست...!:دی

پ.ن: و انّ الشّیطان للانسان عدوّ مبینٌ
  • مهر2خت

میثم...




یادمه بچه که بودم مادربزرگم یه خروس داشتن

یه خروس سفید، با تاج قرمز بزرگ و سر و سینه ای افراشته اضافه کنید به همه این فاکتورها علاقه خاص مادربزرگم بهش رو که در یه کلام جلال و جبروتی داشت واسه خودش توی اون خونه...

اسمش-با احترام و عرض پوزش از آقایون هم نام- میثم بود. کافی بود مادربزرگم یه بار صداش کنه، هر گوشه از خونه نسبتا بزرگ و اون حیاط در اندشتش بود، مثه فشنگ خودش رو میرسوند و دلبری میکرد براش؛

با وجود اینکه من هیچ وقت سر به سرش نداشته و اذیتش نکرده بودم اما نمیدونم چرا از همون اول با منِ 5ساله سر ناسازگاری داشت، هر جا میدیدم میپرید بهم و نوک میزد حتی از پشت شیشه!

قصه میثم همونجا تموم نشد! با اینکه سالها از فروشش به همون علت، گذشته و معلوم نیس اون زبون بسته خوراک کی و یا چی شد، ادامه داره برای من هنوز...!

آدمهایی دور و بر من هستن که شاید هزار بار بدتر از اون، ندیده و نشناخته بهم نوک میزنن، پشت سرم حرف میزنن، از بدی های که بهشون نکردم، از کارایی که به عمرم در حق هیچ کس نکردم و از رذایلی که در برخورد اول شاید حدس زدند که داشته باشم! اینا حتی فرصت ندادن یه بار بهشون بدی کنم...!

در آستانه شبهای بزرگ قدریم...بیاین دست برداریم از این قضاوت ها و پیش داوری های نسنجیده، از بد بودن دست برداریم از غیبت و تهمت از سخن چینی و دو بهم زنی به خدا آرامش به زندگیمون برمیگرده...

  • مهر2خت

کرامت با تو معنا میشود....



عیدتون مبارک(^-^)
  • مهر2خت

لطفا چند لحظه فکر با چاشنی بصیرت...


فهمیدن اینکه الان و در این شرایط وقت تسویه حساب های جناحی و حزبی نیست، خیلی هم نباید سخت باشه...!
کاش بالای سر خون های پاک شهدا نایستید و بگید تو چی گفتی و تو چیکار کردی...من چی گفتم و من چیکار کردم...


*طرح گرافیکی از محسن هادی زاده
  • مهر2خت

دیدم که میگم...!


روایت داریم آدم دوتا چیز که میخوره میفته...

یکی گلوله اس و اما دیگری همانا

افطاری است!

  • مهر2خت

آدم که نیستن مورفینن اصن!


اینقدر خوشم نمیاد از این آدمایی که تا قصد میکنی بعد صد سال یه کلمه محض درد دل بهشون بگی پا برهنه میپرن وسط حرفت و تا با جملاتی نظیر "این که خوبه من بد تر از اینا رو دیدم" یا "اه این که چیزی نیست من فلان بار بهمان شدم" یا "تازه مونده تا به سختی های ما برسی" و امثالهم بهت ثابت نکنن که در سخت ترین شرایط ممکن زندگی کرده ان یا میکنن و مشکلاتت در برابر مشکلاتشون رسما شکلات هم محسوب نمیشه و کلا روزگار زده شِت و پِتشون کرده و تو روزگارت الان کویته، ول کنت نیستن! تازه اگه خودشون هم چیزی نداشته باشن از دیگرون مایه میذارن میگن: "تو هیچی نگو دیگه که فلانی اینجوریه و اونجوریه!"

بابا جان میمیری چارتا کلوم حرف تسکین دهنده بزنی؟! آسمون به زمین میاد یه ذره آدم رو درک کنید؟! این چه اخلاقه گندیه ما داریم!؟

بعدم میگن چرا حرف نمیزنی؟ چرا توی خودت میریزی؟ چی بگم که کارد تو زخم آدم نچرخونی؟! والاع!!!

  • مهر2خت

هلووووووو...:|

شاید باورش براتون سخت باش اما همین بعد از ظهری خواب دیدم یه خیّری یه پیش دستی هلوی پوست کنده در اسلایس های منظم و یک اندازه خیلی شیک وفانتزی بهم داد، گفت بفرما....
یه دونه اش رو خوردم....آخ آخ آخ...یعنی نابود شدم اصن به حدی شیرین و خوشمزه بود که تا چند ثانیه بعد از بیدار شدن داشتم دهنم رو مزه مزه میکردم...!


 پی نوشت: معده خالی بدجوری روی روان آدم تاثیر میذاره!
  • مهر2خت

عزیزم من یوسف نیستم :|||||


  • مهر2خت

افصح المتکلمین...


در راستای این پست، میخوام امروز براتون از نوآوری دیگه ای در زمینه صرف و نحو زبان عربی پرده برداری کنم:

گویا یه خانومه تو کربلا اومده بوده صف نماز مهر تربت پخش میکرده، حالا نمیدونم نذری چیزی داشته، حاجت گرفته بوده یا هر چی الله اعلم! از قضا یه دونه هم به مامان ما میده و مامان دیده تبرکه و اینا تمام دانسته های عربیش رو از سالهای تحصیلش ریخته رو هم گفته: واحد اُمّاه!!! که یعنی مثلا یکی هم بده برای مادرم! بعد خانومه این سطح از تسلط رو دیده شگفت زده شده -!- ببینید بدبخت با چه فجایایی روبرو شده بوده که اینو سرمه چشماش کرده! خلاصه خوشحال و خندان یه دونه دیگه به مامان داده و بعد با خودش فکر کرده حالا که مامان ما به زبان عربی مسلطه-!!!- گامی در جهت  تحکیم روابط دو کشور دوست و همسایه ایران و عراق بردارم، گفته مِن ایران؟! مامان ما هم انگار که هفت جد و آبادش عرب باشه و آب فرات خورده باشن گفته نععععم! (با همین غلظت حرف عین)  دوباره به همین اکتفا نکرده خانومه، گفته: تبریز؟ تهران؟ مشهد ؟ که یعنی از کدوم شهری؟ حالا من نمیدونم چه فرقی میکرده براش، این بار افصح المتکلمین، ابلغ المتاخرین، املح البلغا، اشهر الفصحا، شیر بیشه سخن (مامانم رو عرض میکنم) لب یه سخن گشوده و فرموده اند: لاااا... مِن کاشان، مدینه الـگـلاب و به واقع با یک ضربه کاری طرف رو ناک اوت کرده طوری که فلک زده بعد از چند بار ریست پیاپی مویه کنان تحکیم روابط رو بیخیال شده و سر به بیابان های کالاهاری گذاشته! :|||||||

در فرازی دیگر از شاهکار های صرف و نحو

مامان رفته پارچه فروشی برای سیدجان سوغاتی بخره میخواسته به فروشنده بگه که خداوکیلی پول خوب میگیری یه چیز آشغالی نندازی به ما (یارو مثه اینکه فارسی بلد بوده دست و پا شکسته) بهش گفته برای دامادم که سیده میخوام! اومده غیرت دینی طرف رو به جوش بیاره مثلا!

حتما میدونید که در زبان عربی به هر آقایی میگن سید! بعد هی مامان تلاش میکرده که بهش بفهمونه سید صرفا به همون معنایی که اون فکر میکنه نیست در زبان فارسی هی یارو میگفته نعم نعم سید سید! فکر میکرده مامان تاکید میکنه که مردونه باشه زنونه نباشه پارچه!!! دوباره از مامان تاکید که سید اون میگفته بابا فهمیدم مردونه میخوای دیگه بعد پیش خودش حتما فکر میکرده که خب داماد آدم لزوما باید مرد باشه، زن که نیست قاعدتا! چرا هی این گیر داده که سید سید! القصه بعد از اینکه مامان ما چزونده بالاخره فهمیده و پارچه رو نشونش داده و گفته: کُلّ مارک! ( شاهدان عینی میگن گویا یه دست از سر ما بردار ِ خاصی توی چهره اش بوده طفلک:دی)


  • مهر2خت
Designed By Erfan Powered by Bayan