سنتیش خوشمزه تره...!



 عکس نوشت: دیشب/ نخستین آیین دیزی خوران سنتی/منزل ابوی 

  • مهر2خت

دو قدم مانده به پایان...



گفتم یه وقت زشت نباشه ماه رمضون تموم شد و ما یه شله زرد نپزیدیم!150.gif

این شد که دست به کار شدیم  و ... بفرمایید :)

  • مهر2خت

آش پز...!

 
تصویرفوق آش پشت پای والده و ابوی گرام ماست که به کربلا سفر نموده اند.
عاجزانه ازخداوند متعال سلامتی اون دسته ازعزیزانی که محصول فوق رو تناول فرمودند، روخواستارم، اولین باری بودکه آش میپختم!!!
امیدوارم جون سالم به در ببرند! خداییش اولش اصلا شکل آش نبود بدجوری استرس بر من مستولی گشته بود ولی بعد بحمدلله به خیر گذشت...حداقل قیافه اش!
الان کاملا مشخصه که چندین نفر مسئولیت خطیر -مثلا-تزیین رو بر عهده داشتن یا لازمه تاکید کنم؟! :دی

  • مهر2خت

باز بگین این چشم بادومی ها بَدَن!






بنده شخصا معتقدم هر چقدرم که این ژاپنی ها نچسب و شیر برنج باشند، هر چقدرم که پشتکار و بهره وری بالا 95% درصد ادارات و صنعتشون رو اعصاب باشه، هر چقدرم گند اوشین شون در بیاد که الحق چه زن زندگی -!!!- بود خدا بیامرز و ما نمیدونستیم! و هر چقدرم که به طرز دیوانه کننده ای شبیه باشن و همش خوابشون بیاد حتی! 
بازم آدم باید نیمه پر لیوان رو ببینه  و چشم روی خوبی هاشون نبنده...
می پرسید چه خوبی؟!
فی المثل همین برنج شفته خوردنشون!
باز شکل علامت سوال شدید که یعنی چی و چه ربطی به ما داره مثلا؟!
د ِ‌نگرفتی چی شد خواهر (برادر) ِ من! دقت کن...!
بنده از همین تریبون خدمت بانوان و بالاخص نو عروسان عزیز این نوید رو میدم که اگر احیانا یک روز حالا بنابر به هر دلیلی برنجتون شفته شد... اصلا بد به دلتون راه ندید و ابدا نگران نباشید!
همسر جان که اومد خیلی شیک و فانتزی با یک فروند لبخند ژکوند و اعتماد به سقف بی سابقه حتی-!!!- بگید:
 امروز برات غذای بین المملی (مللی) پختم عزیزم!
(تازه میتونید دوتا چوب ژاپنی هن بذارید تنگش که طبیعی تر جلوه کنه حتی! :دی)
و باور بفرمایید که ایشون در این صحنه جز افتخار کردن به هنر آشپزی شما کاری از دستشون بر نمیاد! :دی

  • مهر2خت

مشکل از شما...راه حل از ما...!

به نظر حقیر خانم خانه یا اصطلاحا "مامان بودن" پیش از کار در معدن حتی، سخت ترین کار دنیاست! از  نگرانی ها و استرس ها و چه و چه که بگذریم یکی از  مصائب جانسوز مامان بودن، همانا درد شکم است!

بدین مفهوم که هنوز صبحانه از گلویت پایین نرفته، فکر این باشی که ناهار چه درست کنیbrain slug smiley و هنوز لقمه آخر ناهار در مری ات مشغول پیچ و تاب خوردن، در به در شام باشی! تازه فکر کن که هر روز که چشم باز میکنی در این تسلسل باطل به دام بیفتی! آخ آخ آخ!


به قول شاعر شیرین سخن: "عمر گرانمایه بدین صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا" -!- که گویا مادر شاعر هم در این گردباد میچرخیده بدبخت!!!

اصلا بنده معتقدم دست کم یک دانگ از بهشتی که زیر پای مادران است به خاطر از سرگذراندن این صعوبت کمر شکن است آغا! والا!

علیرغم میل باطنی ام باید اقرار کنم که ما دخترهای دردانه پدر، هر چقدر هم که عمرمان در خانه امن و پر آسایش پدری طولانی باشد، عاقبت این اُشتری است که جبراً روزی روی همه ما دخترها مینشیند و کتلتمان مینُماید!

لازم به ذکر است که اینجانب به واقع از آشپزی روی گردان نیستم و دوستش میدارم البته نه برای هر روز! گهکاهی برای تفنن! خخخ! و متاسفانه والده مکرمه مان از این رویکرد بنده مشوش میباشند!

فی المثل چند روز پیش ضمن ابراز نگرانی و بیم در باب خورد و خوراک من و سیدجان در خانه آینده مان افزودند: "تو بری خونه تون چیکار میکنی؟ چی میدی به این پسر ِ طفل ِ معصومِ مردم؟!" یا مثلا "یه روز آشپزی میکنی یه هفته استراحت؟!"

این درجه از بیمناکی والده ما را برآن داشت تا راه حلی بیابیم-!- بدین نحو که اگر یک روز در خانه مان بمانیم و روز دیگر ابراز دلتنگی کنیم برای مامانمان و فردایش هم برای مامان سید جان و در نتیجه:


اگر x2 تعداد روزهایی باشد که دلمان تنگ میشود _!_ دقت کنید صرفا دلتنگیست نه چیز دیگر! و 2x مقدار غذایی باشد که به هنگام خداحافظی توسط مامانها بسته بندی و برای ناهار فردا داده میشود آنگاه تابع تعداد روزهایی که حال آشپزی نداریم عه ببخشید، تعداد روزهایی که دلمان برای مامانها تنگ میشود، از قرار ذیل میباشد:explanation smiley




خب دوستان بدین نحو مشکل آشپزی هر روزه به شکل گل و بلبلی مرتفع میگردد black eye1 smileyو ما نجات پیدا میکنیم

تا حل المسائلی دیگر خدا یار و نگهدارتان...!bye smiley


عکس نوشت: ته چینی که امروز  برای فرار از قیمه و قرمه هایی که به برکت هیئت از حلقمان سر نموده، ساخته ایم!

سیدجان نوشت: بح بح چه خانوم کدبانویی داری...بح بح!

  • مهر2خت
Designed By Erfan Powered by Bayan