فیل های سفید



جایی خوندم یکی از پادشاهان گذشته به پاذشاه یه کشور دیگه یه فیل سفید هدیه میده و خب بالطبع فیل سفید چیزی نبوده که همه جا باشه و به اصطلاح قدیم ذی قیمت و به قول ما لوکس محسوب میشده...پادشاه هم یه عده رو مامور میکنه که 24 ساعت مواظب هدیه گرانبهاش باشن و از هیچ قسم خورد و خوراک و تیمار کم نذارن براش

سالها میگذره، پادشاه میمیره اما همچنان نسل های بعد هزینه های هنگفتی بابت نگهداری فیل سفیدی میپردازن که نمیدونن به چه دردی میخوره اما خب از طرفی هم دلشون نمیاد چیزی رو که سالها براش بودجه و انرژی صرف کردن به راحتی از دست بدن و بنا به یه جبر اختیاری همچنان ادامه میدن...

دارم فکر میکنم که من چقدر  خرج فیل های سفید زندگیم کردم، فیل هایی که هیچ خاصیتی برای من نداشتند و صرفا برای وقت و انرژی و حتی احساسی که بابتشون هزینه کردم تا به حال نگهشون داشتم...

فیل های سفید زندگی شما چیا هستن؟!

  • مهر2خت

ح جیمی...


بعضی وقتها حتی فکرش را هم نمیکنی یک نفر پیدا بشود که با وجود کیلومتر ها فاصله،  این همه به دلت نزدیک باشد.
کسی که تا به حال از نزدیک ندیده باشی اش اما با تمام وجود، گرمی لبخندش را از پس کلماتش ببینی
پشت سلام و احوالپرسی اش نوازش انگشتانش را روی دستانت حس کنی حتی از پشت همین کیبورد و مانیتوری که به سختی متهمشان کرده ایم.
بنویسد و تو با خودت فکر کنی چطور ممکن است کسی پیدا شود و این همه حرفهای دلش با حرفهای دلت یکی باشد.
کسی که حتی هنوز یکبار هم از نزدیک ندیده ای اش اما این طور قلبت برایش میتپد و یا خنده اش میخندی و با غم های نهفته در پست هایش بغض میکنی.

دخنر زمستان است اما رفاقتش مثل شکوفه های گیلاس،‌ صورتی کمرنگ است همان اندازه روح نواز و نوازشگر...
انگار یک جور عجیبی مهربانی اش از پشت آن  ح جیمی لبخند میزند...از پشت واژه حنون...
اصلا او اولین حانیه ایست که با ح جیمی شناختمش! قبل از اون همه هانیه بودند، با هـ دو چشم!
تولدت مبارک رفیق صورتی من 2015.gif

+ کامنت دونی رو باز گذاشتم تا هر کس خواست تولد حانیه عزیزم رو تبریک بگه
  • مهر2خت

باز بگین این چشم بادومی ها بَدَن!






بنده شخصا معتقدم هر چقدرم که این ژاپنی ها نچسب و شیر برنج باشند، هر چقدرم که پشتکار و بهره وری بالا 95% درصد ادارات و صنعتشون رو اعصاب باشه، هر چقدرم گند اوشین شون در بیاد که الحق چه زن زندگی -!!!- بود خدا بیامرز و ما نمیدونستیم! و هر چقدرم که به طرز دیوانه کننده ای شبیه باشن و همش خوابشون بیاد حتی! 
بازم آدم باید نیمه پر لیوان رو ببینه  و چشم روی خوبی هاشون نبنده...
می پرسید چه خوبی؟!
فی المثل همین برنج شفته خوردنشون!
باز شکل علامت سوال شدید که یعنی چی و چه ربطی به ما داره مثلا؟!
د ِ‌نگرفتی چی شد خواهر (برادر) ِ من! دقت کن...!
بنده از همین تریبون خدمت بانوان و بالاخص نو عروسان عزیز این نوید رو میدم که اگر احیانا یک روز حالا بنابر به هر دلیلی برنجتون شفته شد... اصلا بد به دلتون راه ندید و ابدا نگران نباشید!
همسر جان که اومد خیلی شیک و فانتزی با یک فروند لبخند ژکوند و اعتماد به سقف بی سابقه حتی-!!!- بگید:
 امروز برات غذای بین المملی (مللی) پختم عزیزم!
(تازه میتونید دوتا چوب ژاپنی هن بذارید تنگش که طبیعی تر جلوه کنه حتی! :دی)
و باور بفرمایید که ایشون در این صحنه جز افتخار کردن به هنر آشپزی شما کاری از دستشون بر نمیاد! :دی

  • مهر2خت

عزیز...



عزیز هیچ وقت برای من شال گردن و ژاکت نمیبافت، بلد نبود...اما همیشه با محبتش دل ما رو گرم میکرد

عزیز هیچ وقت ته چین و لازانیا درست نمیکرد اما هر وقت میرفتیم خونه اش چادرش رو سر میکرد و بدو بدو میرفت سوپر محله شون و مدرن ترین غذایی رو که بلد بود (سوسیس) برامون میخرید!

عزیز هیچ وقت برامون کتاب قصه نمیخوند، سواد نداشت اما هر وقت میگفتیم برامون فلافل بخر میگفت ننه من نمیدونم این چیه بنویس رو کاغذ میدم به مَرده میگم دوتا از این بده!

عزیز هیچ وقت از تورم و این جور چیزا سر در نمیاورد اما وقتی یه 200 تومنی بهت میداد و میگفت برو هر چی دلت میخواد بخر واقعا از ته دلش بود!

عزیز بعضی کلمات رو جابه جا میگفت،‌ بهش میخندیدیم اما هیچ وقت ناراحت نمیشد و خودش هم میخندید و میگفت الهی همیشه بخندید!

عزیز گاهی روزی چند بار میومد خونه ما اما هیچ وقت دست خالی نمیومد حتی شده یه شیرینی، یه بستنی یه پفک یا حتی یه دونه میوه!

عزیز هیچ وقت ما رو دعوا نمیکرد، هیچ وقت چیزی رو تنها نمیخورد حتی یه سیب، محال بود تا نخوریم لب بزنه، دندون نداشت اما همیشه توی خونه اش تخمه داشت برای ما!

عزیز...

عزیز، عزیز بود... 

 عزیز رفت در حالی که نه چربی اش بالا بود نه قند خون داشت نه پاش درد میکرد و نه قلبش ناراحت بود، دلش دیگه بیش از این دوری پسر جوونش رو تاب نداشت دوم بهمن سال پیش...



پی نوشت: میدونم چالش برای مادرا بود اما عزیز هم مادر همه ما بود یه مادر ِ بزرگ...

جولیک عزیزم، مادر جان بهارت پیش عزیزه، مطمئنم جاشون خوبه و از اون بالا دارن ما رو نگاه میکنن...روحشون شاد...راستی تولدت مبارک و ممنون

  • مهر2خت

فسقلی ها: این قسمت فسقلی و پدرش

+ بابایی دوستت دارم!

 _ممنون عزیزم

+نه بگو منم دوستت دارم!
_ خب منم دوستت دارم
+پس برام پاستیل بخر _!!!_





  • مهر2خت

بدبخت اون مصدومی که این میخواد نجاتش بده...!

افتخار دارم که از همین تریبون از یکی دیگر از نوابغ این مرز و بوم که تا کنون از چشم اجانب مغفول مانده و هنوز موفق به کشفشون نشده اند پرده برداری کنم ...

کلاس کمک های اولیه/ مختلط /range سنی کاملا Random

مربی: برای اینکه بفهمید مصدوم در چه وضعیتیه اول باید بتونید نبضش رو بگیرید، نبض در دو محل از تمام بدن قوی تره اول در طرف درونی مچ در نزدیکی کناره شست دست، و در گردن در میان نای و عضله گردن. اصلا اول از خودتون شروع کنید نبض خودتون رو در طول 60 ثانیه بگیرید ببینم.

هم ساکت ان و زیر لب دارن میشمرن...

یهو نابغه مذکور بلند میشه خیلی جدی و با اعتماد به سقف میگه: آغا ما نبض نداریم -!!!- 

دیگه خودتون تصور کنید برای کلاس چه اتفاقی میفته...!

مربی:

بچه ها:

دوست با ذکاوتمون:

اون عروسکه که باهاش آموزش میدن (نمیدونم اسمش چیه!:دی):

  • مهر2خت
Designed By Erfan Powered by Bayan