(^_^)

 

بهار با تمام قواش تجلی پیدا کرده توی درخت گل کاغذی حیاط کوچیکمون و نتیجه اش شده این سنگفرش خوشگل واسه حیاطمون...

 

 

الان همین درخت کاغذی خوشگل ما شده یه پناهگاه واسه دوتا جوجه بالقوهbabies smiley که انشاءالله تا چند وقت دیگه بالفعل میشن! اینم مدرکش (^_^) - - - - - - ->  تماشا 

و البته ایشون هم مامان بچه ها هستن (^_^) - - - - - - ->  تماشا

 

 

  • مهر2خت

!!!angry juicer

            

جونم براتون بگه که این مامان ما یه آبمیوه گیری داره که نمیدونمcuckoo smiley باقیمانده نسل تاریخی جهازشهdesert smiley یا اینکه بعدا بابا خریده! القصه از وقتی یادم میاد در حال خدمت رسانی صادقانه -!!!- به خانواده ما هستند ایشون!black eye1 smiley

خدا به سر شاهده واسه یه لیوان آب هویج یَک (با تاکید روی فتحه!) کولی بازی ای در میاره،doh smiley یَک کولی بازی ای در میاره که بیا و ببین! حالا از قار قار و لرزش بی امانش که کمِ کم اندازه 2 ریشتر زلزله اس گرفته تا راه افتادنش که اگه جلوش رو نگیری میره توی کوچه دنبال بچه ها میفته حتی-!!!- موجود عصبانی و خشنیه درکل!

تو خونه ما فقط مامانه که  میتونه باهاش مذاکره کنه و به نوعی خَرش کنه و یه پارچ آب هویج یا سیب ازش بکشه بیرون! واسه همین اخلاق گندش هیچکس دور و برش نمیره و کلا مامان باهاش آبمیوه میگیره! 

از قضا یه روز که مامان خونه نبود نزدبک اومدن سید جان از سرکار، بنده رگ کدبانویی و زن زندگی بودنم گل کرد و تصمیم گرفتم به جای آماده کردن چای و بیسکوییت یا میوه و اینا یه حرکت متفاوت بزنم و جگر تشنه سیدجان رو به یَک لیوان هویج بستنیِ تگریِ فردِ اعلا مهمون کنم باشد که حالش را ببرد!

خلاصه با سلام و صلوات و هزار اللهمّی کلید ON رو فشردیم و وبفتبهاتتبیبلتبیاعهیسبها هابیابهعاقققهت (صداهای خارج شده از بطن اون بزرگوارbig smile2 smiley)

یااااااا خدا در بدو کار از چی اینقدر عصبانی بود نمیدونم!angry milk bottle از ته تغاری جان استمداد طلبیدیم که بیاد و این دیو سپید پای در بند رو مهار کنه تا ما یه لیوان آب هویج واسه این بچه بگیریم و تمام! خودمونم نمیخوایم اصن!

آقا لیوان اولو گرفت و یهو گیرپاژ کرد مث اینکه، دیگه تیغه اش نمیچرخید! آقای پدر رو صدا زدیم بیاد درشو باز کنه ببینیم چش شد یهو چشمتون روز بد نبینهshocked milk bottle درش رو که باز کرد یهو دوباره با عصبانیت هر چه تمام تر راه افتاد....!

من و آقای پدر و ته تغاری که گیج و منگ از راه افتادن یهویی و لرزش بی امانش بودیم بعد از یک دقیقه تلاشdread milk bottle بالاخره با کشیدن دوشاخه از برق مهارش کردیم و اون وقت ما موندیم و دلمون که از خنده درد گرفته بود و تفاله های هویج چسبیده به کاشی هایی که خودم واسه عید همه رو برق انداخته بودم!!!  

  • مهر2خت

روز مرد منهای جوراب

اینم هدیه ما واس آقامون! خخخ

 

یعنی تا این حد من به فکر آقامونم که داره لونه میسازه واسمون!

همین به دونه بلوک اگه بدونید چه سهم بسزایی در ساخت خونمون داره!!!

اصن چقدر  من زن زندگیم!؟ واقعا چقدر؟!

  • مهر2خت

دور اندیشی...

 آورده اند که روزی جوانکی از آشنایان، قصد فراش نمود رو به مادرش گفت: "ای مادر دختری برایم بیاب که خوش سیماdance girl 2 smiley باشد و کدبانوcleaning smiley آما...! از زمره سادات نباشد-!!!-"

مادرش سخت برآشفت که: "ای بی خرد -!- همه در پی دختری از سلاله سادات باشند و تو ابرام میورزی که نباشد؟!"

جوانک پاسخ داد:" سبب آن است که اگر چند صباحی دیگر گستاخی نمود و خواستم ضرب شستی به وی نشان دهم cast smileyخیالم مشوش وزر و وبال آخرتش نباشد -!!!-"evil angle smiley

 

جوانک

مادر جوانک

راوی 

 

کاپ اخلاق و انسانیت اهدا میشود به جوانک حکایت که تا این حد دور اندیش تشریف دارند و از الان به فکر ضرب و شنم دختر مردم هستند!

 

  • مهر2خت
Designed By Erfan Powered by Bayan