ای نور تر از نور تر از نور تر از نور...*


سخاوت وقتیه که یه نفر از هزار تومنی که داره صد تومنش رو ببخشه اما 

کرامت وقتی معنا میشه که یه نفر تمام هزار تومنی که داره ببخشه و چقدر فرقه بین سخی و کریم...!


*عنوان از آهنگ هیهات حامد همایون  بشنوید

  • مهر2خت

چون خیلی ریزه مهم نیس زیاد :دی





این پارچه ای که ملاحظه میفرمایید ملافه یه بچه خردسال نیست، پرده اتاق ته تغاری جان میباشد که من و مامان البته با تفویض اختیار از طرف ایشان برای اتاقش خریدیم!  خب خوشگله دیگه بامزه ام هست تازه!
فکر میکردم وقتی ببینه بگه چیه این خریدین!؟ ولی گفت چرا پاتریکش صورتی نیس؟! -!!!- :| از همین جا یه بار دیگه مطمئن شدم که خواهرمه! :دی همین قدر مث خودم جلـ ـ ـ ـ. ...ـ عه نه! یعنی با کودک درون هوشیار و بیدار و جست و خیز کن حتی!!! و عاشق چیزای جینگولکی! :دی
خدا وکیلی الان که مامان دوختش
یه تردید ریزی توی ذهنم اون دور دورا نسبت به انتخابم سو سو میزنه! :دی آخه اتاقش بیشتر شبیه بخش تزریقات کودکان اورژانس شده تا اتاق یه دانش آموز سال دوم هنرستان معماری!!! 


  • مهر2خت

موش بخورتت با این همه نمک، هموطن!

الان من هیچ کاری به برگزیده شدن جناب ترامپ به رئیس جمهوری امریکا و تاثیرش روی اوضاع سیاسی و اقتصادی بین المللی و داخلی ایران ندارم!

هیچ کاری هم به رویکرد رادیکالی و خشن این جناب و توی قوطی رفتن برجام و این صوبتا هم ندارم!

کاری هم ندارم که اگه یه نکته مثبت داشته باشه اینه که با این شکم گنده های ملخ خور سر و حسابی نداره که امیدوارم فقط شعار انتخاباتی نبوده باشه!

به اینکه که انگار همه منتظر بودن تا این دوست عزیز سر کار بیاد و سر یه هفته در ِ هر شبکه اجتماعی و سایتی رو که باز میکنی از سیر تا پیاز زندگیش مطلعت کنن که مثلا یارو سال 1992 یه سکانس تو فیلم تنها در خانه بازی کرده یا مثلا پنت هاوسش توی طبقه 66 ام توی برج تو منهتنه یا سه تا ازدواج رسمی داشته و خدا عالمه چندتا اعتباری و غیر اعتباری حتی! یا پریروز صبح توی راهروی خونش 3 تا عطسه کرد و یه بار هم دماغشو کشید بالا مثلا! -گویا خیلی مهمه این چیزا!- هم کاری ندارم!

ولی به شیرین کاری جدید ملت غیور و همیشه در صحنه و عزیزان خوش قریحه و ملاحت طبع کاربران قند عسل ایرانی کار دارم استثنائا

طرف رفته تو صفحه شخصی این بنده خدا نوشته:

- دخترت شوهر نمیخواد؟ -!؟- مهندسی شیمی دارم تو ام که پول داری حله -!!!!‌-

-منو به غلامی قبول کن -!!!-

-ماشاالله دختر خوش بر رو و با کمالاتی داریا-!!!-

و

... [دیگه خانواده از اینجا رد میشه!]


نکن برادر من، نکن!

دوست عزیز، نکن!

عزیز دل من زشته، نکن!doh smiley

همین کارا رو میکنید که میگن ایرانی ان دیگه! همین کارا رو میکنین که تره هم واسه ما خورد نمیکنن!


  • مهر2خت

مرقومه مذکورش کو؟!!!!؟

عرضم به حضور انورتان که در این وانفسای بیکاری و نبود شغل بنده خودم جزو چند شغله ها محسوب میگردم و برخلاف عزیزان نامبرده که از بیم از دست دادن یکی از آنها خواب و خوراک ندارندbed bug smiley و به هر نحوی اعم از دور یک فرمانه و گاهی هم دو فرمانه قوانین و فامیل در آمدن آن هم به طور اتفاقی با مسئول رسیدگی به قانون مذکور و دست آخر، ابراز نگرانی برای خرج شیرینی بچه ها -!!!- و امثالهم، اقدام به حفظ شغل هایشان مینمایند؛ حاضرم داوطلبانه هر تعداد از شغل هایم را که متقاضی داشت، به این و آن ببخشم!

تازه هیچ گونه محدودیت سنی، قدی، وزنی، تحصیلی، کارت پایان خدمت، گواهینامه و کوفت و زهرمار هم ندارد حتی کف پای صاف هم مورد قبول میباشد،‌جهنم الضرر! باشد که گامی در جهت پایین آوردن درصد بیکاری جوانان این مرز و بوم برداریم! اجرنا عند الله! انشاءالله! big smile2 smiley

فقط یک مسئله جزئی هست که میدانم و مطمئنم زیاد مهم نیست big smile2 smileyولی خب بهرحال بایستی در بدو کار گقته شود  که هیچ گونه شک و شبهه ای در کار راه نیابد، چه کنیم که ما کلا از آن دست خانواده های  آنِست (honest) میباشیم دیگر!!! آن مسئله بسیار بسیار (به قول سید جانcopyright smiley) جُزمی [جزئی] از این قرار است که کلیه این خدمات به صورت رایگان و صلواتی ارائه میگردد! دیدید خیلی جزمی بود؟!

به عنوان مثال اینجانب از سنین نوجوانی نمیدانم بنا بر کدام معیار و ملاکی به عنوان متصدی امور بایگانی منزل برگزیده شدم که خود از آن بی اطلاعم!

ساعت کاری ام البته به شکل بی سابقه ای نامحدود و اصطلاحا life time بوده و دقیقا از زمانی شروع میشود که آقای پدر از درب منزل با کاغذی دز دست -که اهمیت آن از یک رسید مهم بانکی مثلا سند سپرده ای چیزی یا بیمه نامه ماشین تـــــــا پیش فاکتور ثبت سفارش یک کالای بیمزه و یا رسید واریز یا برداشت پول از بانک حتی!، متغیر است- مستقیما به سمت بنده میایند و میفرمایند: "بیا اینو بگیر بذار یه جا گم نشه!"carry on smiley  و بنده را به شکل یک علامت سوال بزرگ رها کرده که الان با این بحران کمبود جا که جدا آسفالتمان نمودهdown smiley، "اینو دیگه کجای دلم بذارم؟!"

بعد این ساعت کاری ادامه میاید تـــــــا اینکه صذ سال بعد در یک روز گرم آفتابی ابوی شاد و بشاش با همان استایل قبل، میایند سمت من و میفرمایند: "فلانی اون کاغذه که اون روووووووووووووووز بهت دادم..... برو وردار بیار!"carry on smiley

آخ آخ آخ دقیقا بدبختی از همین جا آغاز میگردد! منی که حالا نمیدانم آن روز این مرقومه مورد نظر را در کدام سوراخی فرو نموده امcuckoo smiley حالا خودم و درازگوش مهربانم همزمان در گل گیر نموده ایم فجیـــــــــــع!

خب بهتر است سخن را کوتاه کنم و دنبال کاغذی که صبح آقای پدر درخواست داشتند، بگردم!

قصه این مشاغل به همین تصدی امر خطیر بایگانی ختم نمیشود و سر دراز دارد این رشته! به شط قید حیات برایتان عرض خواهم نُمود...

پ.ن: امروز صبح آقای پدر به طرف مهران حرکت کرد که خب این یعنی من ده روزی برای پیدا کردن اون کاغذ پاره وقت دارم :دی


  • مهر2خت

تولدت مبارک عزیزم...



نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی
هوا را از من بگیر، اما
خنده‌ات را نه

نان را، هوا را
روشنی را، بهار را
از من بگیر
اما خنده‌ات را هرگز!
تا چشم از دنیا نبندم...

  • مهر2خت

سفارشات پذیرفته نمیشود...لدفن اصرار نکنید:دی

این کیف اوشجل موشجل کادوی تواد ماست که با تاخیر به دستمان رسیده  اما بالاخره رسیده !

این زرافه هم پیشنهاد خودمان است! ببینید چقدر ناز و ملوس میباشد! (جلف هم خودتونید!)

الان لازمه تاکید کنم که دست دوزه یا مشخصه؟! (تف به ریا!!!!)

اگر میخواهید داخلش را هم رویت نمایید روی عکس بکلیکید! :دی






عکس نوشت: آن کارت صورتی کارت یارانه مان است! خخخخخbig smile2 smiley
  • مهر2خت

مشکل از شما...راه حل از ما...!

به نظر حقیر خانم خانه یا اصطلاحا "مامان بودن" پیش از کار در معدن حتی، سخت ترین کار دنیاست! از  نگرانی ها و استرس ها و چه و چه که بگذریم یکی از  مصائب جانسوز مامان بودن، همانا درد شکم است!

بدین مفهوم که هنوز صبحانه از گلویت پایین نرفته، فکر این باشی که ناهار چه درست کنیbrain slug smiley و هنوز لقمه آخر ناهار در مری ات مشغول پیچ و تاب خوردن، در به در شام باشی! تازه فکر کن که هر روز که چشم باز میکنی در این تسلسل باطل به دام بیفتی! آخ آخ آخ!


به قول شاعر شیرین سخن: "عمر گرانمایه بدین صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا" -!- که گویا مادر شاعر هم در این گردباد میچرخیده بدبخت!!!

اصلا بنده معتقدم دست کم یک دانگ از بهشتی که زیر پای مادران است به خاطر از سرگذراندن این صعوبت کمر شکن است آغا! والا!

علیرغم میل باطنی ام باید اقرار کنم که ما دخترهای دردانه پدر، هر چقدر هم که عمرمان در خانه امن و پر آسایش پدری طولانی باشد، عاقبت این اُشتری است که جبراً روزی روی همه ما دخترها مینشیند و کتلتمان مینُماید!

لازم به ذکر است که اینجانب به واقع از آشپزی روی گردان نیستم و دوستش میدارم البته نه برای هر روز! گهکاهی برای تفنن! خخخ! و متاسفانه والده مکرمه مان از این رویکرد بنده مشوش میباشند!

فی المثل چند روز پیش ضمن ابراز نگرانی و بیم در باب خورد و خوراک من و سیدجان در خانه آینده مان افزودند: "تو بری خونه تون چیکار میکنی؟ چی میدی به این پسر ِ طفل ِ معصومِ مردم؟!" یا مثلا "یه روز آشپزی میکنی یه هفته استراحت؟!"

این درجه از بیمناکی والده ما را برآن داشت تا راه حلی بیابیم-!- بدین نحو که اگر یک روز در خانه مان بمانیم و روز دیگر ابراز دلتنگی کنیم برای مامانمان و فردایش هم برای مامان سید جان و در نتیجه:


اگر x2 تعداد روزهایی باشد که دلمان تنگ میشود _!_ دقت کنید صرفا دلتنگیست نه چیز دیگر! و 2x مقدار غذایی باشد که به هنگام خداحافظی توسط مامانها بسته بندی و برای ناهار فردا داده میشود آنگاه تابع تعداد روزهایی که حال آشپزی نداریم عه ببخشید، تعداد روزهایی که دلمان برای مامانها تنگ میشود، از قرار ذیل میباشد:explanation smiley




خب دوستان بدین نحو مشکل آشپزی هر روزه به شکل گل و بلبلی مرتفع میگردد black eye1 smileyو ما نجات پیدا میکنیم

تا حل المسائلی دیگر خدا یار و نگهدارتان...!bye smiley


عکس نوشت: ته چینی که امروز  برای فرار از قیمه و قرمه هایی که به برکت هیئت از حلقمان سر نموده، ساخته ایم!

سیدجان نوشت: بح بح چه خانوم کدبانویی داری...بح بح!

  • مهر2خت
Designed By Erfan Powered by Bayan