آدم که نیستن مورفینن اصن!


اینقدر خوشم نمیاد از این آدمایی که تا قصد میکنی بعد صد سال یه کلمه محض درد دل بهشون بگی پا برهنه میپرن وسط حرفت و تا با جملاتی نظیر "این که خوبه من بد تر از اینا رو دیدم" یا "اه این که چیزی نیست من فلان بار بهمان شدم" یا "تازه مونده تا به سختی های ما برسی" و امثالهم بهت ثابت نکنن که در سخت ترین شرایط ممکن زندگی کرده ان یا میکنن و مشکلاتت در برابر مشکلاتشون رسما شکلات هم محسوب نمیشه و کلا روزگار زده شِت و پِتشون کرده و تو روزگارت الان کویته، ول کنت نیستن! تازه اگه خودشون هم چیزی نداشته باشن از دیگرون مایه میذارن میگن: "تو هیچی نگو دیگه که فلانی اینجوریه و اونجوریه!"

بابا جان میمیری چارتا کلوم حرف تسکین دهنده بزنی؟! آسمون به زمین میاد یه ذره آدم رو درک کنید؟! این چه اخلاقه گندیه ما داریم!؟

بعدم میگن چرا حرف نمیزنی؟ چرا توی خودت میریزی؟ چی بگم که کارد تو زخم آدم نچرخونی؟! والاع!!!

  • مهر2خت

هلووووووو...:|

شاید باورش براتون سخت باش اما همین بعد از ظهری خواب دیدم یه خیّری یه پیش دستی هلوی پوست کنده در اسلایس های منظم و یک اندازه خیلی شیک وفانتزی بهم داد، گفت بفرما....
یه دونه اش رو خوردم....آخ آخ آخ...یعنی نابود شدم اصن به حدی شیرین و خوشمزه بود که تا چند ثانیه بعد از بیدار شدن داشتم دهنم رو مزه مزه میکردم...!


 پی نوشت: معده خالی بدجوری روی روان آدم تاثیر میذاره!
  • مهر2خت

افصح المتکلمین...


در راستای این پست، میخوام امروز براتون از نوآوری دیگه ای در زمینه صرف و نحو زبان عربی پرده برداری کنم:

گویا یه خانومه تو کربلا اومده بوده صف نماز مهر تربت پخش میکرده، حالا نمیدونم نذری چیزی داشته، حاجت گرفته بوده یا هر چی الله اعلم! از قضا یه دونه هم به مامان ما میده و مامان دیده تبرکه و اینا تمام دانسته های عربیش رو از سالهای تحصیلش ریخته رو هم گفته: واحد اُمّاه!!! که یعنی مثلا یکی هم بده برای مادرم! بعد خانومه این سطح از تسلط رو دیده شگفت زده شده -!- ببینید بدبخت با چه فجایایی روبرو شده بوده که اینو سرمه چشماش کرده! خلاصه خوشحال و خندان یه دونه دیگه به مامان داده و بعد با خودش فکر کرده حالا که مامان ما به زبان عربی مسلطه-!!!- گامی در جهت  تحکیم روابط دو کشور دوست و همسایه ایران و عراق بردارم، گفته مِن ایران؟! مامان ما هم انگار که هفت جد و آبادش عرب باشه و آب فرات خورده باشن گفته نععععم! (با همین غلظت حرف عین)  دوباره به همین اکتفا نکرده خانومه، گفته: تبریز؟ تهران؟ مشهد ؟ که یعنی از کدوم شهری؟ حالا من نمیدونم چه فرقی میکرده براش، این بار افصح المتکلمین، ابلغ المتاخرین، املح البلغا، اشهر الفصحا، شیر بیشه سخن (مامانم رو عرض میکنم) لب یه سخن گشوده و فرموده اند: لاااا... مِن کاشان، مدینه الـگـلاب و به واقع با یک ضربه کاری طرف رو ناک اوت کرده طوری که فلک زده بعد از چند بار ریست پیاپی مویه کنان تحکیم روابط رو بیخیال شده و سر به بیابان های کالاهاری گذاشته! :|||||||

در فرازی دیگر از شاهکار های صرف و نحو

مامان رفته پارچه فروشی برای سیدجان سوغاتی بخره میخواسته به فروشنده بگه که خداوکیلی پول خوب میگیری یه چیز آشغالی نندازی به ما (یارو مثه اینکه فارسی بلد بوده دست و پا شکسته) بهش گفته برای دامادم که سیده میخوام! اومده غیرت دینی طرف رو به جوش بیاره مثلا!

حتما میدونید که در زبان عربی به هر آقایی میگن سید! بعد هی مامان تلاش میکرده که بهش بفهمونه سید صرفا به همون معنایی که اون فکر میکنه نیست در زبان فارسی هی یارو میگفته نعم نعم سید سید! فکر میکرده مامان تاکید میکنه که مردونه باشه زنونه نباشه پارچه!!! دوباره از مامان تاکید که سید اون میگفته بابا فهمیدم مردونه میخوای دیگه بعد پیش خودش حتما فکر میکرده که خب داماد آدم لزوما باید مرد باشه، زن که نیست قاعدتا! چرا هی این گیر داده که سید سید! القصه بعد از اینکه مامان ما چزونده بالاخره فهمیده و پارچه رو نشونش داده و گفته: کُلّ مارک! ( شاهدان عینی میگن گویا یه دست از سر ما بردار ِ خاصی توی چهره اش بوده طفلک:دی)


  • مهر2خت

یعنی نابودشم ...! :دی



ز یه هفته قبلِ سفر، مامان میگفت ما روز رای گیری اینجا نیستیم...

 ما جمعه جزء ایرانیان خارج از کشور محسوب میشیم دیگه...

هر وقت گفت ایرانیان خارج ار کشور در انتخابات شرکت کردند ما رو میگه ها... خوشحاله اصن! :دی


  • مهر2خت

از داعش چه خبر؟


یعنی قشنگ جای خالی آقای پدر توی خونه حس میشه...

چهار روزه من و ته تغاری اخبار ندیدیم!:دی


  • مهر2خت

who is mahmoOd...?!

جونم براتون بگه که ما یه بار شب یلدا اومدیم خیر سرمون فال حافظ بگیریم یعنی خودمونم نیومدیم بگیریم گفتن بیا واست بگیریم، ما هم ساده...گفتیم باشه!

مث اینکه بد موقع مزاحم حضرت حافظ شده بودیم، خوابش میومد، کلافه شده بود از دست این ملت که میخوان بفهمن آخرش بهم میرسن یا نه یا مثلا فردا سر کدوم چهارراه قرار بذارن بهتره -!!!- شایدم از تلفظ "ض" والضالین فاتحه ام خوشش نیومد نمیدونم کلا اعصاب نداشت اون بزرگوار و این شد فال ما...





آغا ما ماه ها داشتیم به فک و فامیل جواب پس میدادیم که این محمود کیه؟! هی از ما انکار از دوستان ابرام! که بابا مُقُر بیا ببینیم کیه!؟ دوستته؟ (حاشا و کلا!!!) همکلاسیته؟ خواستگاره؟!‌ کیه بالاخره؟! یعنی رسما بیچاره ام کردن! تا اینکه خب بالاخره شانس با ما یار شد و محمود پیدا شد و ما در دهن عزیزان رو بستیم!
بعلــــــــــــــه بابای سید جان همان محمود مورد نظر بوده گویا! (یعنی ما جا زدیم دیگه من نمیدونم بود یا نه!) :دی

لبتون خندون، یلداتون مبارک...

  • مهر2خت

و این گونه مریم شد مریم سادات :دی

معرفی میکنم مریم خانم سابق هستند ایشون از بازماندگان دوران کودکی ته تغاری جان که الان افتخار خدمت رسانی به فسقلی های خانوادهbabies smiley را دارند.    

این پیش زمینه رو داشته باشید.

لوکیشن:منزل ددی جان،جمعه ظهر، سر سفره ناهار، با شرکت: ابوی، والده مکرمه، ته تغاری، خان داداش و بانو و...سید جان.
فسقل خان ثانی*:عمه!؟
من:جانم عزیزم
_دخترت تو (کو)؟!
(سید جان در حال سوت زدن!!!، تمام خانواده خندان منتظر جواب من)
_جان ؟!...عهههه...عمه جون بیا ناهارت رو بخور زود بزرگ بشی بری مدرسه...بدو قربونت...
(دوباره مصرانه)_دخترت تو ؟!
_عزیزم من دختر ندارم که...
_چرا ؟!
(یه نگاه میکنم به سید جان همچنان داره سوت میزنه، نه! مثه اینکه آبی ازش گرم نمیشه خودم باید پاسخگو باشم! )
_نداریم دیگه عزیزم!
تـِپ تـِپ تـِپ (میدُوه!)
_بیا این (مریم!) دخترت باشه!


*دو سال و اندی دارند ایشون!
  • مهر2خت

خوب شد بلد بودا...!

بنده خدا داره از خاطرات سفرش به کربلا و لطف و احترامی که مردم عراق به زائرای اربعین دارن، تعریف میکنه

گویا وسط راه بند کوله پشتیشون پاره شده خواستن به یکی از اینایی که التماس میکنن اگه کاری دارید براتون انجام بدیم، بگن که براشون بدوره حالا توجه کنید که چه جوری... الکوله پشتی الجـِر -!!!- بعد دیده این بدبخت داره خیره نگاهش میکنه با زبان ناشنوایان بهش فهمونده یارو هم خوب دیگه خر نبوده که، فهمیده بالاخره! واسش دوخته!

بعد عراقیه دیده طرف خیلی مسلطه به زبان عربی دستشو تا مچ کرده تو حلق خودش که یعنی بیا غذا بخور! گفته نه الزوجه الانتظار  ناگفته نمونه که منظورش از زوجه شوهرش بوده -!!!-

حالا هی میگه فلان رو بهش گفتم ، بهمان رو بهش گفتم زیاد نمیفهمید!!!!

آخه

ای در زبان عربی فصاحت را معنا کن!

چه جوری بهش گفتی که نفهمیده!؟ با زبان ناشنوایان؟! با چسبوندن الف و لام اول همه کلمه ها حتی کوله پشتی؟! که الحق همین الکوله پشتی یه تنهایی کافیه که جبران خلیل جبران و نجیب محفوظ به قول یارو گفتنی جامه ها بدرند!

یه تنه تحول عظیمی در صرف و نحو زبان عربی ابجاد کرده اصن!

حالا هی ما میخوایم دو نقطه خط وار از کادر خارج بشیم بالاخره فامیل شوهر گفتنش! هی ما میخوایم سنگینی و متانت خودمونو حفظ کنیم... هی میگه خوب شد من زبان عربی بلد بودما فلانی که اصلا بلد نبود!!!

هیچی دیگه آخرش این جوری =)))))) از کادر خارج شدیم!

  • مهر2خت

مملکت که نیس!.. اجتماع نوابغه!!!

قضیه از این قراره که یه پیرمرد 70-80 ساله ای که سال پیش خانمش رو از دست داده از درد تنهایی و بی کسی تصمیم به تجدید فراش گرفته بنده خدا!

که خوشبختانه بچه هاش هم با به جا آوردن فهم و شعور کم سابقه ای و در نیاوردن کولی بازیbrod kavelarg smiley و تعصبات بیهوده  چه میدونم "ما نمیتونیم کسی رو جای مادرمون ببینیم" -که هیچ فایده ای برای عزیز از دست رفته شون نداره هیچ، باعث رنجش پدرشون هم میشه- finger smileyو این صوبتا! واسش آستین بالا زدن و یه خانم عاقله بالغه ای در سن و سال خودش که از قضا طوفان روزگار به زندگی اونم رحم نکرده و شوهرش رو ازش گرفته،رو براش در نظر گرفتن!(خدا خیرشون بده!) تا این طفلکا باقیمونده عمرشون رو توی تنهایی و غم نگذرونن و همدل و هم زبون هم باشن!

تا اینجا که همه چیز خوب و گل و بلبل...!congratulations smiley

بعد رفتن ازدواجشون رو ثبت کنن فکر میکنید چی شده!!؟

فرستادنشون آزمایش خون!!!!!!! - به جان شیرین ِ خودم!-

این بیچاره ها هم رفتن! فکر کنید یه پیرمرد و پیرزن 70-80 ساله رو فرستادن آزمایش خون!72.gif قضیه جالب تر هم میخواسته بشه تازه! قرار بوده بین دختر ،‌پسرای هم سن و سال نوه هاشون بشینن توی کلاس آموزش های قبل از ازدواج!!!!!!!!!!!!!!! -به جون ِ بچه ام!-big smile2 smiley که دیگه با پا درمیونی بچه هاشون از اون دیوونه خونه نجات پیدا کردن و دیگه ازدواج کردن شکر خدا! 

در پی این ماجرا اسکل رفته اعاده حیثیت کرده!

 


 

  • مهر2خت

دور اندیشی...

 آورده اند که روزی جوانکی از آشنایان، قصد فراش نمود رو به مادرش گفت: "ای مادر دختری برایم بیاب که خوش سیماdance girl 2 smiley باشد و کدبانوcleaning smiley آما...! از زمره سادات نباشد-!!!-"

مادرش سخت برآشفت که: "ای بی خرد -!- همه در پی دختری از سلاله سادات باشند و تو ابرام میورزی که نباشد؟!"

جوانک پاسخ داد:" سبب آن است که اگر چند صباحی دیگر گستاخی نمود و خواستم ضرب شستی به وی نشان دهم cast smileyخیالم مشوش وزر و وبال آخرتش نباشد -!!!-"evil angle smiley

 

جوانک

مادر جوانک

راوی 

 

کاپ اخلاق و انسانیت اهدا میشود به جوانک حکایت که تا این حد دور اندیش تشریف دارند و از الان به فکر ضرب و شنم دختر مردم هستند!

 

  • مهر2خت
Designed By Erfan Powered by Bayan