کوچ...

از خیلی وقت پیش ها از این که آدم وابسته ای بودم احساس بدی داشتم
همیشه خودم را بابتش سرزنش میکردم
از اینکه بیش از حد معمول به اشخاص و یا بعضی وسایلم وابسته ام احساس ضعف میکردم

نمیدانم چرا؟! شاید ریشه وابستگی ام بر میگردد به خاطره باز بودنم و دوست دارم چیزهایی که برایم یادآور خاطرات خوش است را با چنگ و دندان حفظ کنم اما اغلب چیزهایی را که دوستشان داشته ام و وابسته شان بوده ام از دست داده ام! نمیدانم چقدر تقدیر و یا شرایط محیطی و غیر محیطی مقصر است اما از دستشان داده ام

آدمهایی که روزی حتی تصور زندگی بدون آنها برایم سخت، رعب انگیز بود و الان سالهاست ندارمشان...

و یا اشیا و چیزهایی که هر زوز بهشان سر میزدم و با عشق نگاهشان میکردم و الان معلوم نیس کدام کنج این دنیای پهناور خاک میخورند و یا اصلا کن فیکون شده اند...

نمیدانم چرا دنیا با من سرناسازگاری دارد!

خیلی ها منظورم خیلی از بچه های وبلاگ نویس بارها و بارها وبلاگشان  را حذف کرده و به طور کلی نابودش کرده اند و از نو شروع کرده اند اما من حتی سمت این option هم نرفته ام خیلی ها هر چند وقت یکبار آرشیوشان را خانه تکانی میکنند و خیلی از پست هایشان را به راحتی delete  میکنند اما من نمیتوانم...

اصلا من همه شان را دوست دارم هرکدام، خوب یا بد، یادآور آن لحظه و حالی بوده که داشتم با وسواس، کلمه به کلمه تایپ میکردم و با سخت گیری برایشان smile انتخاب میکردم!

اما الان تقریبا یکی دو ماهی میشود که بلاگفا دچار مشکل شده و تمام کاربرانش را ناامید کرده

باز هم برخی از همان ابتدا مهاجرت کردند و برخی مثل من به خاطر وبلاگشان، که دوستش داشتند و شاهد فد کشیدنش بودند تا لحظه آخر صبر کردند و با اکراه فراوان پا به منزل جدید گذاشتند به امید اینکه شاید روزی "بیان" بتواند نوشته هایشان را منتقل کند.

فکر کردم حالا که این توفیق اجباری نصیبم شده بد نیست کمی تغییر و تحول هم چاشنی کار شود اما کلیات همان است که بود...

بهرحال الان حس کسی را دارم که در جزیره ای ناشناخته پا گذاشته و هنور گیج و منگ است. طول میکشد تا موقعیتم را بازیابی کنم

صبوری کنید لطفا

 

   

 

 

  • مهر2خت
به به به به به به به به : )
سلااامممم، چه خونه ی نرم و راحتی..هدرش اصلا با روح آدم بازی میکنه..
خوش اومدی دخترمممم..

+ راستش منم آدم دل کندن نیستم.دل کندن از اون همه خاطره کار ساده ای نبود..اما انگار اینم یه تمرین محسوب میشد برای اینکه یاد بگیرم دل بکنم...
سلاممم مامان خوبی
صفا آوردی:دی
تو یه جورایی حکم اولین انسانی رو داری که پا به ماه گذاشت ها!!!:دی
از دوستای قبلی آدرس هیشکی رو ندارم:(
از مدادرنگی خبر داری؟
+ اوهوم ولی یه تمرین سخت!
جمعه ۱۲ تیر ۹۴ , ۲۰:۳۵ خانوم ِ لبخند :)
ایشالا که پیدا میشن مامان :دی
مداد رنگی همون خونه ی خودشونه : )

آدرس کی رو میخوای دیگه؟ بیا بهت بدم ^_^
عه؟ یعنی تو این مدت مهاجرت نکرده بود؟!
بابا آمار همه رو دارنده!:)))) عجب ترکیبی اختراع کرذما!:دی
از سین چه خبر؟!
دلم براش تنگ شده
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan