راز جنگل...


اون روزا که clash clans و clash of kings و Boom beach و این چرت و پرتا نبود...

اون روزا که آیفون و تبلت و Xbox نبود ...
اون روزا که board game ها خدایی میکرد بین بچه ها...

دلخوش بودیم به همین راز جنگلی  که تازه ما نداشتیم و منتظر بودیم بریم خونه عمه اینا با بروبچ بازی کنیم و حالش رو ببریم!
هی تاس بیندازیم و دونه دونه کاج ها رو ببینیم و تند تند کارت ها رو جمع کنیم
یادش بخیر...

چند روز پیش اتفاقی نسخه اصلی و قدیمی اش رو توی یه مغازه دیدم و طی یک اقدام کاملا احساسی و نوستالژیک مآبانه -!-  بی درنگ ابتیاع نُمودمش!

عصرها که تشنگی و گرسنگی بر ما غالب میگردد با ته تغاری و حتی مامان-!- یه دست میزنیم شاد میشیم این یه وعضی! (خرس گنده هم خودتونید!)


پ.ن1: تا این لحظه موفق به راضی نمودن (مجبور کردن:دی) سیدجان به بازی نگشته ایم وی بسی چغری میکند و بد بدنی!

پ.ن2: تازه هنوز به عمه اینا نشون ندادم که ذوق مرگ شن!

  • مهر2خت
Designed By Erfan Powered by Bayan