اون روزا که clash clans و clash of kings و Boom beach و این چرت و پرتا نبود...
اون روزا که آیفون و تبلت و Xbox نبود ...
اون روزا که board game ها خدایی میکرد بین بچه ها...
دلخوش بودیم به همین راز جنگلی که تازه ما نداشتیم و منتظر بودیم بریم خونه عمه اینا با بروبچ بازی کنیم و حالش رو ببریم!
هی تاس بیندازیم و دونه دونه کاج ها رو ببینیم و تند تند کارت ها رو جمع کنیم
یادش بخیر...
چند روز پیش اتفاقی نسخه اصلی و قدیمی اش رو توی یه مغازه دیدم و طی یک اقدام کاملا احساسی و نوستالژیک مآبانه -!- بی درنگ ابتیاع نُمودمش!
عصرها که تشنگی و گرسنگی بر ما غالب میگردد با ته تغاری و حتی مامان-!- یه دست میزنیم شاد میشیم این یه وعضی! (خرس گنده هم خودتونید!)
پ.ن1: تا این لحظه موفق به راضی نمودن (مجبور کردن:دی) سیدجان به بازی نگشته ایم وی بسی چغری میکند و بد بدنی!
پ.ن2: تازه هنوز به عمه اینا نشون ندادم که ذوق مرگ شن!
میگن یه روز مارک تواین حوصله اش سر میره، تو فرهنگ فقیر -!- اونا هم هاون نبوده اب توش بکوبه سرگرم بشه که! کلا همه امکانات و آپشن های لاکچری دنیا تو کشور ما خلاصه شده الکی مثلا
همین جوری الا بختکی و از سر بیکاری و بنا به بیماری وول خوردن گروهی از نرمتنان در انتهای روده بزرگش (ما میگیم روده بزرگ شما هم بگید روده بزرگ!)، برمیداره یه تلگراف به مضمون جمله "فرار کن، همه چیز را فهمیدند" می فرسته برای 12نفر از مقامات عالی رتبه کشورش؛
صبح روز بعد هر دوازده نفر فلنگ رو بسته بودن!!!
نمیدونم کانادا ظرفیت این تعداد مدیر و رئیسی که از میهن عزیزمون در مواجه با این پیام فلنگ رو میبستن داره یا نه!؟
بی ربط نوشت: می تونید چرا یهو آسمون تپید و دلار چسبید به سقف و ریال رفت به قهقرا و برجام مالید و ....!؟ هیچی بابا ما قصد کردیم یه لپ تاپ بخریم!