اندر حکایات مهردخت بانو و کباب سلطانی (2)


و آمّـــــــــــا

دیری نپایید که مهردخت بانو از افق بازگشتی و همچنان با سگرمه های در هم تنیده ابوی پیوند بخوردی و مریدان را فرمود تا کمتر از اینترنت استفاده کردندی و صرفه جویی بنمویند باشد که قبض تلفن از این فربهی درآید!

روزها بدین منوال میگذشتی و مریدان جملگی در فراق آن یار غار خمار بودندی، تا اینکه مریدان نزد مهردخت بانو آمدندی و ناله ها و فغان ها سردادندی که چاره ای بیندیش و چون شمع در فراق ان عزیز همی سوختیم و آب شدندی و از این صوبتا!

مهردخت بانو کرّم الله وجه و اعلی الله مقامه دست تدبیری به محاسن نداشته اش کشید و خنده ای شیطانی از خود دَروَکَردی و به سبک اخوان جعفری (کامران و هومن!) حفظهم الله اصواتهم !!!- بفرمود: "اون با من!".

وی شامگاه اپلیکیشن تلگرام را در ماسماسک همراه ابوی نصب نمودی و بدین ترتیب نامبرده شبها تا بوق سگ در تلگرام به سر میبردی و حسابی حال کردندی و معتاد گردیدی و دیگر بر گرانی قبض تلفن گیر ندادندی و سر به راه پرداختتدی تا مباد قطع آن عزیز!

بعله بچه های عزیز تا ارائه راهکار طلایی دیگری از سری راهکار های مهردخت بانوی حل المسائل خدا یار و نگهدارتان و به قول یارو گفتنی فی امان الله!


  • مهر2خت
خخخ
خداقوت!
قربونت آرزو :دی
چه در نوشابه ای هم واسه خودت باز کردی ابجی ...
خخخ 
اون بامنD:
:دی
خدایی چاره اندیشی هام نوشابه نداره؟:دی
سه شنبه ۳۰ آذر ۹۵ , ۰۱:۰۱ ✿دخترے از تبارِ غرور✿
کلی خندیدم مرسی
قربونت قابلی نداشت:دی
راه حل موزیانه ای بود
قابل نداشت:)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan