
دیشب من و سیدجان در نقش پدر خانواده سه نفره موقتی مون (من ، سیدجان و ته تغاری در غیاب مامان و بابا) خواستیم اقدام به ابتیاع نان کنیم.
سوار بر مرکب شده و به سمت نانوایی شتافتیم و از اون جایی که سیدجان پول نقد همراهش نبود بنده به زعم خودم در حرکتی لارج گونه از محل ذخیره ارزی یه اسکناس ده هزاری بهش دادم و گفتم:"برو 20-30 تا نون بگیر که تا چند روز راحت باشیم" و تازه خاطر نشان کردم که یادش نره بقیه پولو پس بگیره!
آغا گذشت و سید جان گرخیده طور اومد تو ماشین که عیال! چه نشستی که 33 تا نون گرفتم با یه نایلون 10 تومن! گفتم نه بابا مطمئنی؟! مگه نون دونه ای 100تومن نیس؟! گفت نه بابا 350 تومنه گویا!
از کی نون این قدر گرون شده؟! اگه وضع نون اینه پس گوشت و مرغ چیه؟!
اصن ذهنیتم نسبت به دنیا به کل منهدم شد! به واقع حس مکسیمیلیانوس تو فیلم اصحاب کهف رو داشتم که بعد از سیصد سال از غار اومد بیرون نون بگیره!!!
بعد جالب اینجاست که ما رفتیم شگفتیمون رو با همه share کنیم که چیزی جز خنده ملت و نگاهی که توش یه "بذار برین سر زندگیتون با خاک یکسان میشید"ِ خاصی بود چیزی عایدمان نگشت!
فکر کنم من و سیدجان قبل از اینکه بریم خونه خودمون باید یه دوری تو بازار بزنیم قیمت هامون رو از عصر دایناسور ها به سال 96 آپدیت کنیم و گرنه هیچ بعید نیست چهار روز بعدش یه هزاری دست بگیریم بریم به آقاهه بگیم ده تا نون دو رو خاشخاشی بده بقیه اش مال خودت!!!