کرامت با تو معنا میشود....



عیدتون مبارک(^-^)
  • مهر2خت

لطفا چند لحظه فکر با چاشنی بصیرت...


فهمیدن اینکه الان و در این شرایط وقت تسویه حساب های جناحی و حزبی نیست، خیلی هم نباید سخت باشه...!
کاش بالای سر خون های پاک شهدا نایستید و بگید تو چی گفتی و تو چیکار کردی...من چی گفتم و من چیکار کردم...


*طرح گرافیکی از محسن هادی زاده
  • مهر2خت

دیدم که میگم...!


روایت داریم آدم دوتا چیز که میخوره میفته...

یکی گلوله اس و اما دیگری همانا

افطاری است!

  • مهر2خت

آدم که نیستن مورفینن اصن!


اینقدر خوشم نمیاد از این آدمایی که تا قصد میکنی بعد صد سال یه کلمه محض درد دل بهشون بگی پا برهنه میپرن وسط حرفت و تا با جملاتی نظیر "این که خوبه من بد تر از اینا رو دیدم" یا "اه این که چیزی نیست من فلان بار بهمان شدم" یا "تازه مونده تا به سختی های ما برسی" و امثالهم بهت ثابت نکنن که در سخت ترین شرایط ممکن زندگی کرده ان یا میکنن و مشکلاتت در برابر مشکلاتشون رسما شکلات هم محسوب نمیشه و کلا روزگار زده شِت و پِتشون کرده و تو روزگارت الان کویته، ول کنت نیستن! تازه اگه خودشون هم چیزی نداشته باشن از دیگرون مایه میذارن میگن: "تو هیچی نگو دیگه که فلانی اینجوریه و اونجوریه!"

بابا جان میمیری چارتا کلوم حرف تسکین دهنده بزنی؟! آسمون به زمین میاد یه ذره آدم رو درک کنید؟! این چه اخلاقه گندیه ما داریم!؟

بعدم میگن چرا حرف نمیزنی؟ چرا توی خودت میریزی؟ چی بگم که کارد تو زخم آدم نچرخونی؟! والاع!!!

  • مهر2خت

هلووووووو...:|

شاید باورش براتون سخت باش اما همین بعد از ظهری خواب دیدم یه خیّری یه پیش دستی هلوی پوست کنده در اسلایس های منظم و یک اندازه خیلی شیک وفانتزی بهم داد، گفت بفرما....
یه دونه اش رو خوردم....آخ آخ آخ...یعنی نابود شدم اصن به حدی شیرین و خوشمزه بود که تا چند ثانیه بعد از بیدار شدن داشتم دهنم رو مزه مزه میکردم...!


 پی نوشت: معده خالی بدجوری روی روان آدم تاثیر میذاره!
  • مهر2خت

عزیزم من یوسف نیستم :|||||


  • مهر2خت

افصح المتکلمین...


در راستای این پست، میخوام امروز براتون از نوآوری دیگه ای در زمینه صرف و نحو زبان عربی پرده برداری کنم:

گویا یه خانومه تو کربلا اومده بوده صف نماز مهر تربت پخش میکرده، حالا نمیدونم نذری چیزی داشته، حاجت گرفته بوده یا هر چی الله اعلم! از قضا یه دونه هم به مامان ما میده و مامان دیده تبرکه و اینا تمام دانسته های عربیش رو از سالهای تحصیلش ریخته رو هم گفته: واحد اُمّاه!!! که یعنی مثلا یکی هم بده برای مادرم! بعد خانومه این سطح از تسلط رو دیده شگفت زده شده -!- ببینید بدبخت با چه فجایایی روبرو شده بوده که اینو سرمه چشماش کرده! خلاصه خوشحال و خندان یه دونه دیگه به مامان داده و بعد با خودش فکر کرده حالا که مامان ما به زبان عربی مسلطه-!!!- گامی در جهت  تحکیم روابط دو کشور دوست و همسایه ایران و عراق بردارم، گفته مِن ایران؟! مامان ما هم انگار که هفت جد و آبادش عرب باشه و آب فرات خورده باشن گفته نععععم! (با همین غلظت حرف عین)  دوباره به همین اکتفا نکرده خانومه، گفته: تبریز؟ تهران؟ مشهد ؟ که یعنی از کدوم شهری؟ حالا من نمیدونم چه فرقی میکرده براش، این بار افصح المتکلمین، ابلغ المتاخرین، املح البلغا، اشهر الفصحا، شیر بیشه سخن (مامانم رو عرض میکنم) لب یه سخن گشوده و فرموده اند: لاااا... مِن کاشان، مدینه الـگـلاب و به واقع با یک ضربه کاری طرف رو ناک اوت کرده طوری که فلک زده بعد از چند بار ریست پیاپی مویه کنان تحکیم روابط رو بیخیال شده و سر به بیابان های کالاهاری گذاشته! :|||||||

در فرازی دیگر از شاهکار های صرف و نحو

مامان رفته پارچه فروشی برای سیدجان سوغاتی بخره میخواسته به فروشنده بگه که خداوکیلی پول خوب میگیری یه چیز آشغالی نندازی به ما (یارو مثه اینکه فارسی بلد بوده دست و پا شکسته) بهش گفته برای دامادم که سیده میخوام! اومده غیرت دینی طرف رو به جوش بیاره مثلا!

حتما میدونید که در زبان عربی به هر آقایی میگن سید! بعد هی مامان تلاش میکرده که بهش بفهمونه سید صرفا به همون معنایی که اون فکر میکنه نیست در زبان فارسی هی یارو میگفته نعم نعم سید سید! فکر میکرده مامان تاکید میکنه که مردونه باشه زنونه نباشه پارچه!!! دوباره از مامان تاکید که سید اون میگفته بابا فهمیدم مردونه میخوای دیگه بعد پیش خودش حتما فکر میکرده که خب داماد آدم لزوما باید مرد باشه، زن که نیست قاعدتا! چرا هی این گیر داده که سید سید! القصه بعد از اینکه مامان ما چزونده بالاخره فهمیده و پارچه رو نشونش داده و گفته: کُلّ مارک! ( شاهدان عینی میگن گویا یه دست از سر ما بردار ِ خاصی توی چهره اش بوده طفلک:دی)


  • مهر2خت

یعنی نابودشم ...! :دی



ز یه هفته قبلِ سفر، مامان میگفت ما روز رای گیری اینجا نیستیم...

 ما جمعه جزء ایرانیان خارج از کشور محسوب میشیم دیگه...

هر وقت گفت ایرانیان خارج ار کشور در انتخابات شرکت کردند ما رو میگه ها... خوشحاله اصن! :دی


  • مهر2خت

از داعش چه خبر؟


یعنی قشنگ جای خالی آقای پدر توی خونه حس میشه...

چهار روزه من و ته تغاری اخبار ندیدیم!:دی


  • مهر2خت

از کِی واقعا؟!


دیشب  من و سیدجان در نقش پدر خانواده سه نفره موقتی مون (من ، سیدجان و ته تغاری در غیاب مامان و بابا) خواستیم اقدام به ابتیاع نان کنیم.

سوار بر مرکب شده و به سمت نانوایی شتافتیم و از اون جایی که سیدجان پول نقد همراهش نبود بنده به زعم خودم در حرکتی لارج گونه از محل ذخیره ارزی یه اسکناس ده هزاری بهش دادم و گفتم:"برو 20-30 تا نون بگیر که تا چند روز راحت باشیم" و تازه خاطر نشان کردم که یادش نره بقیه پولو پس بگیره! 

آغا گذشت و سید جان گرخیده طور اومد تو ماشین که عیال! چه نشستی که 33 تا نون گرفتم با یه نایلون 10 تومن! گفتم نه بابا مطمئنی؟! مگه نون دونه ای 100تومن نیس؟! گفت نه بابا 350 تومنه گویا!

از کی نون این قدر گرون شده؟! اگه وضع نون اینه پس گوشت و مرغ چیه؟!

اصن ذهنیتم نسبت به دنیا به کل منهدم شد! به واقع حس مکسیمیلیانوس تو فیلم اصحاب کهف رو داشتم که بعد از سیصد سال از غار اومد بیرون نون بگیره!!!

 بعد جالب اینجاست که ما رفتیم شگفتیمون رو با همه share کنیم که چیزی جز خنده ملت و نگاهی که توش یه "بذار برین سر زندگیتون با خاک یکسان میشید"ِ خاصی بود چیزی عایدمان نگشت!

فکر کنم من و سیدجان قبل از اینکه بریم خونه خودمون باید یه دوری تو بازار بزنیم قیمت هامون رو از عصر دایناسور ها به سال 96 آپدیت کنیم و گرنه هیچ بعید نیست چهار روز بعدش یه هزاری دست بگیریم بریم به آقاهه بگیم ده تا نون دو رو خاشخاشی بده بقیه اش مال خودت!!! 



  • مهر2خت
Designed By Erfan Powered by Bayan