جونم براتون بگه که ما یه بار شب یلدا اومدیم خیر سرمون فال حافظ بگیریم یعنی خودمونم نیومدیم بگیریم گفتن بیا واست بگیریم، ما هم ساده...گفتیم باشه!

آغا ما ماه ها داشتیم به فک و فامیل جواب پس میدادیم که این محمود کیه؟! هی از ما انکار از دوستان ابرام! که بابا مُقُر بیا ببینیم کیه!؟ دوستته؟ (حاشا و کلا!!!) همکلاسیته؟ خواستگاره؟! کیه بالاخره؟! یعنی رسما بیچاره ام کردن! تا اینکه خب بالاخره شانس با ما یار شد و محمود پیدا شد و ما در دهن عزیزان رو بستیم!
بعلــــــــــــــه بابای سید جان همان محمود مورد نظر بوده گویا! (یعنی ما جا زدیم دیگه من نمیدونم بود یا نه!) :دی
لبتون خندون، یلداتون مبارک...


) گشته و لرزان پاشخ داد: کباب سلطانی!!! و سپس شیون کنان به سوی افق بِشُد... 
(یعنی میخوام خودمو بزنم تو دیفال!)
هم بر میاد!!! مثه یک موجود نجیب
ثبت شده، از 15 آذر ، روز ملی و آغاز هفته جهانی و ملی حسابدار (9-3 Dec) هیچ خبری نیست!


